۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

نقض حقوق انسان در قبای سنت و رسوم – روز هشتاد و ششم

فرض کن، تو را مامور کرده اند از طرف سازمان ملل متحد، (آنهم سازمانی که حرفش و تصمیماتش را اعضای متمدن آن قبول داشته و اجرا کنند) که بروی در فلان جزیره که تا بحال کسی خبرش را نداشته و بر زندگی و امورات ساکنان آن نظارت کنی. در گوش تو پیوسته و تا آخرین لحظه می خوانند که مواظب باش به سنت های آنها احترام بگذاری و احساسات آنها را جریحه دار نکنی.
و تو پا میگذاری در این جزیره خیالی، همه به استقبالت میایند و می بینی مثلاً همه لخت و مادرزاد هستند، خوب تو هم برای آنکه به سنت آنها بر نخورد مثل آنها میشوی. موقع غذا خوردن می بینی که لقمه را برمیدارند دور سرشان میچرخانند، بعد بالا میاندازند و با دهان آنرا می قاپند. این دیگر چگونه غذا خوردنیست؟ سنت ماست. خوب شما هم به سنت آنها احترام میگذاری و به هر بدبختی هست نیم لقمه ای میخوری.
شب که میخواهی بخوابی، میبینی دسته جمعی آمده اند بالای سرت عربده میکشند. خوب این هم رسم و سنت اینجاست، ناچار دم نمیزنی، چون باید به سنت احترام گذاشت. اما روز بعد می بینی دختری را به زور و کشان کشان دارند میبرند، میپرسی چه شده، میگویند این رسم و سنت ماست که هر ماه یک دختر باکره را برای برکت امورمان قربانی کنیم. (توجه کرده اید که در تمام طول تاریخ همیشه قربانی ها باید دختر باشند.) میپرسی چه کسی تشخیص می دهد که باکره کیست؟ میگویند جادوگرمان که بالای کوه خانه دارد، خودش امتحان میکند که قربانی کیست.
حالا تکلیف تو چیست؟ احترام به سنت؟ که جلو چشمت دختری را بسپارند به دست موجودی که چه بلائی به سرش بیاورد و بعد هم او را قربانی کنند و تو هم به احترام رسم و سنت آنها دم بر نیاوری؟ آیا میتوانی بر این نماد جهل و ستم که خلعت سنت بر آن پوشانده اند مهر تائید بزنی یا رویت را بطرف دیگر کنی که شتر دیدی ندیدی؟
حکایت امروز جامعه جهانی در برابر اجتماعات زن ستیز که زنجیر بر گردن انسانی دیگر نهادن را میخواهند در قالب سنت و رسم و رسوم توجیه کنند، حکایتی درست همچون حکایت خیالی ماست.
اگر قرار بود هر سنتی تا ابد دوام بیاورد، باید هنوز سنت زنده بگور کردن دختران نیز ادامه می یافت.
سنت و رسوم تا آن زمان میتواند مورد احترام قرار گیرد که در تعارض با منشور حقوق بشر که همه انسانها را برابر میداند نباشد. همان منشوری که همه کشورهای عضو سازمان ملل از جمله همین افغانستان یا سودان یا ایران با امضای آن خود را متعهد به اجرای آن ساخته اند.
امّا، امّا، امّای بزرگ آنست که بسیار ازین امضاکنندگان میان آدم و زن تفاوت قائلند و دنیای من وتو نیز در برابر این ستیز با انسانیت، گاه خوابیده پارس میکند، اما مسئله و مشکل را متعلق به خود نمی داند، چون امورات به اصطلاح مهم سیاسی، اهمیتشان از مثلاً امور زن بینوای افغان مهمتر است و صد البته به همه مردمان متمدن توصیه شده است که رعایت سنت و رسوم مردمان دیگر را بکنید.
اما تصور من آنست که در دنیای امروز آدمها به مرحله ای از ادراک از آنچه در دنیا میگذرد رسیده اند، که باید میان فرهنگ و سنت با استثمار آدم در قالب سنت فرق بگذارند، جلوی آن بایستند، و این را نه مشکل دیگران که مشکل هر بنی آدم ساکن این کره خاکی بدانند، یعنی مشکل من و تو.

۲ نظر:

پرهام گفت...

با اساس حرف شما صد در صد موافق هستم، اما از زاويه ديگر مي‏خواهم موضوع را نگاه كنم. فقط به عنوان نقل قول در قرآن آمده كه هر قوم و ملتي براي نجات خودش اول بايد از خودش شروع كند و به پا خيزد. من اصلا مذهبي نيستم، ولي فكر ميكنم اين درست باشد. تا زماني كه يك ملت باور ظلم و ستم را در درون خود باورداشته باشد و درباره آن احساس گناه نكند و از ديگران ياري نخواهد، نبايد به سادگي انتظار كمك داشته باشد. ساده بگوييم جاي كه ظلم و ستم وجود دارد، بي‏فرهنگي و قدر نشناسي هم موج مي‏زند. اگر من در آن سرزمين خيالي شما سنت را بشكنم و عدالت را جاري كنم، به احتمال زياد تمامي آنها خواهند گفت كه به تو ربطي ندارد (البته اگر من نكشند). و من اين مسئله را در دنياي واقعي هم ديده‏ام. باز تكرار ميكنم كه با حرف شما كاملا موافق و براي آن متاسف هستم.

nina گفت...

با درود بر شما
همیشه برای من قابل احترام بودید وهستید همه شما ها
اقای بهار لو همیشه سنت قفلی بوده بر دهان ازاده خواهی
وزن سوخته شده بجرم سنت
ومن خود 64 سال است بجرم سنت ها سوختم وساختم مبارزه کردم
با اینکه خودم را در این سن حس نمی کنم اما بجرم 64 سالگی باید طیق سنت
غلط یا درست زندگی کنم تا مورد قبول دامادها ودخترانم باشم
کی مال خودن خواهم بود؟؟؟؟؟؟؟
من هم نمی دانم؟ احساسم را باید در وبلاکی بدون نام نشان بریزم تا تخلیه روانی شوم