۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

پيشگوئی های اسکاری !! – روز پنجاه و هشتم

"سينما" درست که بنام هنر هفتم نامگذاری شده که مجموعه ای از همه ديگر هنرها را با خود عرضه ميکند، برای من اهميتش به دو خاطر بيشتر از هر هنر و هر رسانه ايست.
اولی خاصيت الهام بخش بودن آن و نقش بزرگی که اين الهام بخشی در زندگی و تحول اجتماعات بشری و پيشبرد آن ايفا می کند و دومی فراهم آوردن يک موقعيت مشترک و همزمان برای گروه انسانهاست که در تاريکی سالن سينما رويدادی را با هم تجربه کنند و در اين تجربه خطوط نامرئی که انسانها را بهم پيوسته احساس کنند.
و اين "سينما" همين يکشنبه شب، پس فردا، جشنواره مشهور و عالمگير خود "اسکار" را برگزار ميکند. يا درستش را بگوئيم هشتاد و يکمين مراسم پخش جوايز موسوم به اسکار که در هنوز پايتخت سينمائی جهان، هاليوود برگزار ميشود.
اجازه بده مروری کنيم با هم به کانديداهای جوايز اسکار، البته نه در همه 24 رشته جوايز اسکار بلکه در چند تائی که به اصطلاح اصل کاريها خوانده ميشود. مثل بهترين فيلم سال. من و تو هم برای تفريح برنده را انتخاب ميکنيم. درست از آب درآمد ميگوئيم از اول ميدانستيم، درست هم نشد، چيزی بدهکار نيستيم.
پنج کانديدای بهترين فيلم سال:
1 – Curious case of Benjamin Button
2 – Frost & Nixon
3 – The Reader
4 – Milk
5 – Slumdog Millionaire
در اين مورد من قبلأ رای خودم را داده ام که امسال ميتوانم با وجدان آسوده بگويم "زاغه نشين ميليونر" بهترين فيلم سال است. فيلمهای ديگر را دست کم نميگيرم، اما ميگويم يک کار بزرگ سينمائی، بايد از جنبه های بسياری مورد نظر و قضاوت قرار گيرد و نه فقط هنر سينما. از جمله جنبه فايده بخش بودن آن است. زاغه نشين ميليونر، بخاطر آگاهی دادن احوال انسان به انسان، اميدبخش بودن، نشان دادن زوال و اوج آدميت بدون نوحه سرائی، و ستايش غنای زندگی و عشق، از من و تو بيننده موجودی تازه ميسازد که پيش از ديدن اين فيلم نبوديم. رقيب اصلی اين فيلم احتمالأ "قضيه کنجکاوانه بنجامين باتن" است.
برای بهترين کارگردان سال رقابت اصلی باز بين کارگردان های همين دو فيلم خواهد بود و انتخاب بنده هم Danny boyle، کارگردان زاغه نشين ميليونر است.
برای بهترين آکتور، رقابت اصلی شايد ميان شان پن برای Milk، "برد پيت" برای بنجامين باتن و ميکی يورک برای کشتی گير باشد. و انتخاب من "برد پيت" بخاطر نقش بسيار بسيار مشکل او در "بنجامين باتن" و راحت بودن او در اين نقش چند جنبه ايست.
برای بهترين هنرپيشه زن، ظاهرأ بايد از ميان آنجلينا جولی برای Changeling و مريل استريپ برای Doubt يکی را برگزيد، در حاليکه kate Winslet هم بی اميد نيست، اما انتخاب من با اجازه تو مريل استريپ خواهد بود.
برای بهترين اديت فيلم، مانده ام ميان زاغه نشين و بنجامين که زاغه نشين را انتخاب ميکنم.
بهترين سناريوی برگرفته از يک داستان را بدون شک به ژاغه نشين خواهيم داد و برای بهترين ترانه اوريژينال باز بايد به سراغ زاغه نشين ميليونر رفت.
بهترين فيلمبرداری اما بگمان من شايسته بنجامين باتن است و همينطور بهترين کارگردانی هنری و همينطور بهترين افه های تصويری که بنجامين باتن را از ديگر فيلمها متمايز ميکند.
جايزه بهترين کارتون سال هم را اجازه دهيد به فيلم هشيارانه Wall – E بدهيم و منتظر بنشينيم تا يکشنبه شب و هشتاد و يکمين جوايز اسکار.

۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

برای آنها که حق و حقوقشان را به کسی واگذار نمی کنند - روز پنجاه و هفتم

در مورد Facebook بسياری از شما بسيار ميدانيد و بسياری چون من کم. اين ميعادگاه مجازی متجاوز از يکصد و هفتاد و پنج ميليون نفر در فضای مجازی اينترنت که گروه، گروه آدمها را با نقطه های اشتراک نظير؛ هم خانواده بودن، يا همشهری بودن، يا هم دانشگاهی بودن، هم فکر بودن و ازين قبيل بدور هم جمع ميکند، حاصل فکر مارک زوکرمن دانشجوئی از دانشگاه هاروارد بود که در سال ۲۰۰۴ اين فضای مجازی را که ورود به آن نيز مجانی است برای همگان در سرتاسر اين کره خاکی فراهم کرد. اما اين ايده ساده هم وقتی توسعه و گسترش پيدا کرد و بصورت نهادی عظيم در آمد، خواه ناخواه پای وکلا و مقررات و امضای موافقتنامه و غيره را باز کرد که بهر حال در جوامع امروزی بصورت امری متداول در آمده و ظاهرأ در جهت محافظت صاحبان نهادها از پيگيری های قانونی و اعلام جرم های متداول است.
اما Facebook معلوم نيست چگونه و با چه سودائی به ناگهان قرارداد ديگری جلوی روی ميليونها عضو خود گذارد که وقتی کلمات قلنبه سلنبه مخصوص مدارک حقوقی را با رمل و اسطرلاب ترجمه ميکردی، متوجه ميشدی که نهايتأ Facebook دارد ميگويد؛ هر چيزی از عکس و مطلب و اطلاعات و غيره که وارد فضای مجازی Facebook ميشود، تبديل خواهد شد به مايملک Facebook که حق داشته باشد هر نوع دخل و تصرفی در آن بکند و يا در اختيار هر کس بگذارد.
و Facebook يا وکلای اين نهاد از مراجعه کنندگان خود ميخواست که پای اين سند امضای خود را گذاشته و راحت و پاکيزه از خود سلب حقوق کنند. آنچه Facebook و وکلای سند نويس آن توجه نکردند آن بود که مشتريان اين انجمن مجازی جهانی بسيارشان از آن درجه آگاهی بهره مندند که تن به واگذاری "حق و حقوق" خود نخواهند داد و اعتراض و بسياری که حسابهای خود را در Facebook بستند، چنان کابوس روابط عمومی برای اين نهاد بوجود آورد که خود "مارک زوکرمن" آمد و خواست به مردم اطمينان بدهد که حقوقشان سلب نخواهد شد، و البته هيچکس حرف او را نپذيرفت.
فشار معترظين آنچنان بود که Facebook تسليم شد و از مردم خواست تا خود در تهيه مقرراتی که حاکم بر Facebook باشد مشارکت کنند. و در کوتاه مدتی چند ساعنه سی هزار نفر در تدوين اساسنامه و مقرراتی که حاکم بر انجمن مجازی آنان باشد شروع به فعاليت و همفکری کردند.
هدف اين گروه عظيم مردمانی که حق و حقوقشان را راحت و پاکيزه تقديم هيچ کس و ناکسی نمی کنند اينست که اساسنامه و مقرراتی که تهيه خواهد شد به زبانی باشد که "من و تو" راحت آنرا بفهميم و احتياج به مترجم و وکيل برای درک آن نداشته باشيم و در اين حال اطمينان يابيم که به حريم خصوصی مان تجاوز نشده باشد.
در حقيقت انجمن مجازی جهانيان در Facebook دارد کاری را تجربه ميکند که ميتواند مدلی باشد برای همگان و برای مکانهائی ورای فضای مجازی اينترنت.
کاری که آدم های ذينفع در يک امر، خود نگارنده اساسنامه حاکم بر منافع خود باشند و مهمتر از همه به زبانی آنرا بنويسند که خود بدانند پای چه سندی امضا گذاشته اند و با چه امری که با سرنوشتشان گره ميخورد موافقت کرده اند.
من و تو در حقيقت از دوران ضرب انگشت پای هر سندی گذشته ايم و بدورانی رسيده ايم که برای امضای خود ارزش و بهائی قائل باشيم.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

و مقابله دیگر بار تعصب با تعقل - روز پنجاه و ششم

در این سالهای اخیر، هر وقت کسی خواسته برای ما مثالی بیاورد از جامعه ای که در وسط جوامع متعصب و شعاری بجای چسبیدن به تعصبات و شعارهای صد تا یک غاز به تعقل رو آورده، عقلش را در جهت منافع خود بکار انداخته و به بینش منطقی و آینده نگری رو کرده است، «دوبی» را مثال آورده و ستوده است.
در میان ایمیل هایی که بوسیله اینترنت مبادله میشود و پیوسته تصاویر بدیعی از دوبی نشان داده شده که از ناممکن، ممکن ساخته است. از پیست اسکی در وسط صحرا گرفته تا بلندترین و مدرن ترین ساختمان های جهان و مهمتر از همه اینکه «دوبی» در چشم جهانیان بعنوان اجتماعی معرفی شد که هنر تحمل یکدیگر را آموخته و در عمل بنمایش گذارده است.
و چنین بود که فی المثل نشریه National Geographic و بسیار دیگر نشریه های غربی با نشان دادن صحنه هایی که نشان دهنده «هر کس به راه خود» بود ترس مردم را ریختند و بآنها دلگرمی دادند تا بروند و از دیدنی های این سرزمین و آزادی و امنیت در آن استفاده کنند و تعطیلاتشان را بجای این جا و آن جا در دوبی بگذرانند، یا در آنجا و در میان یک اقتصاد زنده و فعال سرمایه گذاری کنند.
و اما این «عروس تعریفی» در این هفته با جلوگیری از شرکت یک تنیس باز زن اسرائیلی بنام Peer که در رده بندی جهانی مکان چهل و ششم را دارد، دانسته یا ندانسته در جعبه پاندورائی را گشود که دوباره بستن آن کار حضرت فیل است.
مقامات دوبی بقول معروف در ساعت یازدهم یعنی در آخرین لحظه از دادن روادید به تنیس باز اسرائیلی خودداری کردند و اتحادیه جهانی تنیس و برگزار کنندگان تورنمنت دوبی در حالیکه بسیاری از تنیس بازان معروف یا در راه دوبی بودند و یا قبلا برای تورنمنت در دوبی حاضر شده بودند، فرصت تعطیل بازیها را نیافتند، اما آشکار بود که این ماجرا بی سر و صدا نخواهد ماند.
یکروز بعد از اعلام تصمیم مقامات امارات متحده عربی، شبکه تلویزیونی تنیس که قرار بود بازیها را پخش کند بعنوان اعتراض از پخش این بازیها خودداری کرد. بعد از آن نوبت رسید به اتحادیه جهانی تنیس که اعلام کرد تحریم هایی علیه دوبی بخاطر سیاسی کردن ورزش و جلوگیری از ورود یک شهروند اسرائیلی به دوبی، تحت بررسی است و احتمالا تورنمنت دوبی از تقویم تنیس سال ۲۰۱۰ حذف خواهد شد.
برگزارکنندگان تورنمنت برای توجیه رفتار خود، امنیت بازیکن اسرائیلی را بهانه کردند و دیگر اینکه مخالفین و معترضین به حملات اسرائیل به «غزه» ممکن بوده بازیها را تحریم کنند. و دیگر عذر و بهانه ها.
و خلاصه کلام آنکه باز هم در میانه حرکت های رو بعقب جوامع بشری، تعصب، بر جای تعقل نشست و حالا باید دید جواب تعصب با تعصب داده خواهد شد و یا «تعقل».
بشر در این آزمایش همیشه راه اول، راه تعصب را در پیش گرفته است، اما این بار از سر نیاز هم شده شاید راه عقل را در پیش گیرد.