۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

و پایان آخرین برادر – روز یکصد و هفتاد و چهارم

و سرانجام بازمانده آخر از برادران پر آوازه کندی، و مردی که به گفته پرزیدنت اوباما هر سند عمده قانونی در این کشور در جهت پیشبرد حقوق مدنی، بهداشت، اقتصاد و بهزیستی مردم آمریکا، نام او را با خود داشت و حاصل تلاش های او بود، مغلوب سرطان کشنده ای شد که در این ماه های گذشته، قدرت و توان فعالیت را از او گرفته بود و نیک می دانست که در این جدال، نه راهی برای پیروزی و نه روزنه ای برای گریز باقیست.
سناتور ادوارد کندی یا به گفته آمریکائیان «تد کندی» بزرگ خاندان کندی اما کوچکترین برادر از چهار برادری بود که سه تن در راه خدمت به این سرزمین جان از کف دادند و دو تن آخر، در سوء قصدهائی جان باختند که تا امروز واقعیت آن بر جهانیان آشکار نشده است.
قتل پرزیدنت کندی در نوامبر ۱۹۶۳ به عنوان بزرگترین معمای قرن بیستم و از دید بسیاری بزرگترین سرپوش گذاری و فریب قرن در تاریخ آمریکا همچنان اسرارش مکتوم باقی ماند و پنج سال بعد در سال ۱۹۶۸، ترور رابرت کندی، به دست موجودی به نام سرحان بشار سیرحان، با انگیزه ای موهوم که تا امروز هم قابل قبول برای هیچ عاقلی نبوده، تنها ادوارد را از جمع برادران افسانه ای کندی باقی گذارد که در زمان حیات جان کندی و رابرت در سایه آنان در حرکت بود و پس از مرگشان اگر نه در کاخ سفید آمریکا اما در سنای آمریکا به مدت ۴۶ سال به صورت بزرگترین غول لیبرال که دوست و دشمن احترامش را داشتند در آمد و مهمتر از همه همچون جان کندی و رابرت کندی، پیوسته در گزینش میان صاحبان منافع مخصوص و مردم، جانب مردم را گرفت.
آنچه خانواده کندی را متمایز از هر سلسله ای در آمریکا و شاید در ذهن همه جهانیان می کند نیز پذیرش این فکر از سوی مردم آمریکا بوده که این خاندان با همه شکوه و ثروت و شوکت، پیوسته هوای مردم را داشته و جانب مردم را گرفته اند.
مردم آمریکا در ذهنیت تاریخی خود پذیرفته اند که قتل پرزیدنت کندی، گواهیست بر آنکه او در گزینش میان مردم و غیر، جانب مردم را گرفته بود و قتل ناموجه مردی چون رابرت کندی را نیز نشانی دیگر برای توجیه باور خود می دانند که رابرت کندی در گزینش میان مردم و غیر، به مردم روی می آورد.
بسیاری از مردم آمریکا حتی شکست ادوارد کندی را در برابر جیمی کارتر در مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۸۰، گواه دیگری دانستند بر آنکه گروهی نامرئی وجود او را در کاخ سفید نمی توانستند تحمل کنند. و این را نیز ناشی از آن می دانستند که او نیز چون دیگر برادران جانب مردم را همچنان خواهد گرفت.
اما او در همان زمان شکست، در سال ۱۹۸۰ و در سخنرانی خود در کنوانسیون حزب دموکرات آمریکا در مدیسون اسکوایر گاردن گفت با آنکه مبارزه انتخاباتی برای او پایان یافته اما «آرمان ها پا بر جاست، امید باقیست و رویا هرگز نخواهد مرد»
و او تجلی این رویا را در سال ۲۰۰۸ در وجود مردی دید به نام باراک اوباما. حمایت قاطعانه او و کارولین کندی، دختر پرزیدنت جان کندی، از اوباما در بیست و هشتم ژانویه ۲۰۰۸ در حقیقت جان تازه ای به مبارزات انتخاباتی اوباما بخشید و او را در مبارزه شانه به شانه با هیلاری کلینتون، گامی بلند پیش راند.
سناتور کندی در روز آغاز ریاست جمهوری اوباما با صندلی چرخ دار، درمانده از سرطان مغزی که از پایش در می آورد، اما با اراده ای چون کوه خود را به مراسم ادای سوگند رساند تا با چشم خویش تجلی رویای همه عمر خود را ببیند. او آمده بود تا گزینش آخر خود را سربلندانه نظاره کند.

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

خبر- خبر نادرست - خبر تحریف شده – روز یکصد و هفتاد و سوم

در این دوران که یکی از اسمهائی که برایش گذارده اند، دوران مبادلات اطلاعاتی آنی در سطح دنیائیست، قرار است «اطلاعات» در کوتاه ترین مدت از راه وسائل ارتباط جمعی و همین طور وسائل ارتباط فردی، در اختیار همگان قرار گیرد و این همگان ساکنان همه سرزمین ها در هر کجای این کره خاکی هستند.
اما درحالیکه وسیله ارتباط یعنی آنچه Medium خوانده می شود به صورتی جهشی خود را تکمیل کرده (و نمونه اش را در انعکاس حرکت مردم ایران بعد از انتخابات و پیامدهای آن دیده ایم) در زمینه خود اطلاعات هنوز ما سرگردان در میان سه نقطه در حرکتیم.
اول، اطلاعات، که قرار است به صورت خبر از من به تو و از تو به من و یا از طریق رسانه های گروهی به من و تو برسد، که اسمش را information می گذارند.
دوم اطلاعات اشتباهی، که ظاهراً بدون قصد و غرض و بیشتر روی سهل انگاری تا قصد و غرض مبادله می شود و رد آن را هر روز در ارتباط های فردی یا گروهی می بینی. این اشتباهات خبری، مثل این است که بنده مثلاً اسم نخست وزیر ایتالیا را اشتباه بنویسم، که به خودم زحمت نداده باشم مثلاً وقتی از تعداد جمعیت هند می نویسم بروم و آمار را درست نگاه کرده باشم و رقمی نادرست بنویسم. اصل مطلب آن است که در این مورد که اسمش را گذاشته اند Misinformation توطئه و نقشه ای در کار نیست که ذهن تو را به جائی نادرست هدایت کند و اگر هم کند، عمدی نیست.
و سوم و یکی از مطرح ترین انواع مبادله اطلاعات، Disinformation یا تحریف اطلاعات است. در این حالت آنچه به نام خبر به دست من و تو می رسد عامداً تحریف شده و تغییر شکل داده تا تو را از رسیدن به نتیجه ای معقول بازدارد و به نتیجه نامعقولی سوق دهد که هدف این سیستم تحریف اطلاعاتی بوده است.
در سی سال گذشته در ایران از آنجا که انقلابی رخ داد و طبیعتاً پشت هر انقلابی آنان که به قدرت می رسند باید هیچ نکته مثبتی از پیش از انقلاب در ذهن جامعه باقی نگذارند یکی از طولانی ترین و مداوم ترین روش های تحریف اطلاعات تمرین شد و هنوز هم ادامه دارد. این هم منحصر فقط به ایران نیست و هر جامعه بعد از انقلاب مثل روسیه که به شوروی تبدیل شد، یا چین یا کوبا و غیره این شیوه تحریف اطلاعات و وارونه جلوه دادن اطلاعات به عمد را به کار برده اند.
این شیوه که مخرب ترین نوع استفاده از سلاح اطلاع رسانی است اما بیشتر اسلحه ای بوده که ازسوی دولت ها و دیکتاتورهای تمامت خواه مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد اما لایه های پایین تر اجتماع هم به تبعیت از دروغ پردازی حکومت در حد خود به شیوع اطلاعات تحریف شده در جامعه می پردازند. بی جهت نیست که می شنویم در ایران، در طول سال ها خاطرات قلابی بسیاری از مقامات بالای رژیم گذشته با عکس و تفصیلات منتشر شده و خیلی ها نیز این خاطرات را خوانده و آنها که هوشیارترند از خودشان پرسیده اند، خوب این شخص که آنقدر هم مثلاً در دربار آن زمان جایش بالا بوده و با آنها خویشی و قرابت داشته، چرا این طور به سیم آخر زده و هیچکس و هیچ چیز را سالم باقی نگذاشته؟ اما به هر حال بخشی از جامعه نیز همین جعلیات را تحویل گرفته و احیاناً پذیرفته است.
اما روش تحریف اطلاعات و Disinformation در اجتماعات آزاد و سیستم های دموکراسی نظیر آمریکا نیز به وفور یافت می شود. از مجلات جنجالی و Tabloid ها که ملغمه ای از حقیقت و دروغ را عامداً با هم قاطی می کنند گرفته، تا تحریف اطلاعات در دست سیاستمداران در جائی که سیاست اقتضا می کند.
بالاترین و شدیدترین انواع آن نیز که در آمریکای امروز رواج یافته تحریف اطلاعات و Disinformation در مورد برنامه بهداشت عمومی و بیمه همگانی عرضه شده توسط پرزیدنت اوباماست که آماج این موج تحریف اطلاعات قرار گرفته و دست هائی که به نام صاحبان منافع خاص خوانده می شوند در حقیقت هدایت کننده این موج هستند. و قضیه تا به آنجا می رسد که مثلاً خانم سارا پی لین، کاندیدای معاونت ریاست جمهوری در انتخابات گذشته راحت و پاکیزه می آید و به مردم می گوید، بنا به این برنامه، هیئتی که اسمش را هم گذاشته هیئت مرگ از طرف اوباما، تعیین می کند که والدین شما باید کی بمیرند.
ابعاد این دروغ بزرگ اما به جائی رسیده که رسانه های گروهی آمریکا نیز دریافته اند فقط با نقل اینکه فلانی چه گفت، نمی توان خبر را به مردم داد و آنگاه که خبر از اصل دروغ است خبرنگار باید حداقل در پایان نقل یک دروغ از یک چهره صاحب نام بگوید که چنین ادعائی پایه و اساس ندارد.
این ما را می رساند به یک نقطه دیگر، یک نقطه متحول شده در ژورنالیسم امروز که راه خود را هشیارانه با زمان و مکان خود تصحیح می کند و تفصیلش نیز می ماند تا روزی دیگر.