۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

وضعیت جاذبه ای ایران در جهان - روز یکصد و سی و نهم

وقتی در دسامبر ۱۹۷۷ جیمی کارتر، رئیس جمهور آن زمان آمریکا ایران را به عنوان جزیره ثبات توصیف کرد، قصدش هرچه بود و با هر نيت، کاری ندارم، اما در این گفته حقیقتی نهفته است اگر به این صورت معنی و تعبیر شود که ایران از آنچنان «موقعیت جاذبه ای» در منطقه و فراتر از آن برخوردار است که هر حرکت عمده و بنیادی در آن، چه در مسیر صعود و چه در سراشیبی و نزول مآلاً کل منطقه و ماورای آن را به دنبال خود می کشد.
آنچه ایرانیان سی سال و اندی پیش، با رویای آزادی و آزادزیستی آغاز کردند با این نیت که دمکراسی را در قلب منطقه ای بارور کنند که ساکنانش از بیم حکومت هایشان، اسم آن را هم از حافظه شان پاک کرده بودند چه رسد به درخواستش، آن زمان که عملاً مسیر عکس در پیش گرفت و بجای پیشگرایی به واپسگرایی کشیده شد، تأثیرش بر منطقه و فراتر از آن در جهان آن است که در سال های اخیر شاهد آن بوده ایم و بوده اید.
يعنی جایگزینی رویای دهه ۱۹۶٠ و ۱۹۷۰ با خشونت و واپسگرایی های مذهبی و عقیدتی دهه ۱۹۸٠ و تروريسم که بشریت را در این سال های مدید در زنجیری گذارده که توان پیشرفتن را از آن سلب کرده است.
و سی سال بعد، امروز، ایرانی ها باز دارند بدعتی دیگر می گذارند و این بدعت به گمان من در تاریخ بشریت به عنوان یک نقطه عطف در مسیر تعالی آدمیت، نگاشته خواهد شد.
همان مسیری که دورنمایش را یک ایرانی به نام کورش که فراتر از القاب بزرگ و کبیر است، متجاوز از دو هزاره پیش، برای بشریت ترسیم کرد.
آنچه امروز مردم ایران ابتدا به بهانه انتخابات و بعد تقلب در انتخابات آغاز کردند و اینک به زیر سؤال بردن هر بنیاد سرکوبگر و بی مسئولیت و دفاع از حقوق خداداد بشر تبدیل شده، فراتر از ایران و حتی فراتر از منطقه رفته و اینک به عنوان نقطه الهامی برای همه مردمان محروم از آزادی و در قيد حکومتهای استبدادی و خودکامه در آمده است. گزارش همین امروز روزنامه واشنگتن پست در صفحه اول آن، زیر عنوان « فعالین دنیای عرب به ایران می نگرند و متحیرند، چرا ما نه؟» به جنب و جوش بزرگی در منطقه اشاره می کند که ملهم از حرکت مردم ایران است. این جنب و جوش هرچند اینک فی المثل در مصر جنب و جوشی ذهنی است و آنان، یا بسیاریشان در رویای آنند که مثلا در سال ۲۰۱۱ که نوبت انتخابات ریاست جمهوری در مصر است، کاری کنند که ایرانیان می کنند، اما تأییدیست بر نقش کلیدی و موقعیت جاذبه ای ایران که نیک بر آن نگریسته شود؛ صعودش در جهت پیشرفت و تعالی منطقه و مآلاً بشریت و نزولش در حکم پس رفتی برای کل جامعه انسانی است که امروز حتی در این سراشیبی نیز به بن رسیده و باید تغییر مسیر دهد.
وقتی به حرکت امروز ایرانیان اشاره می کنم، منظورم فقط تظاهرات خیابانی در ایران نیست، هرچند اصل و منشأ آنجاست. منظور من توفیقی است که ایرانیان در پیوند دادن همه ایرانیان درون و برون از مرزها یافته اند که هر روزه و هر شبه در همه شهرهای جوامع آزاد حضور و گردآمدن هزار و بیشتر نفری آنها را می بینی. مثل همین دیشب در Dupont Circle واشنگتن. و ایرانی هایی که این بار دیگر گول تفرقه افکنی ها و کینه های پوسیده تاریخی را نخورده و گردهم خواستار حقوق انسان ایرانی هستند و مصمم به آنکه با مرگ ندا، صدا در ایران به خاموشی نگراید.
و در میانشان البته غیرایرانی ها هم یافت می شوند، جوان های سرزمین های مجاور که می خواهند بوی خوش آزادی را اگر شده به همت ایرانیان به مشام خود برسانند.
و این را هم بشنو از همین گزارش امروز واشنگتن پست که آن زمان که جوان های مصری اعلام می کنند که برای همدردی و همدلی با ایرانیان و در سوگ «ندا» گرد هم خواهند آمد، ده ها کامیون مملو از پلیس قاهره، خود را به وعده گاه می رسانند که کسی جرأت حضور در آنجا را نیابد.
می بینی که در حرکت ایرانیان، ملت ها در امید، و دیکتاتورها در بیمند و همین باید موجب سربلندی من و سربلندی تو باشد.

۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

کی باید از کی عذرخواهی کند؟ – روز یکصد و سی و هشتم

نمی دانم اگر تو چیزی به عقلت می رسد، من که نه، چون می شنوم در ایران، درست بعد از هنگامه هجوم به مردم با تمامی تجهیزات و سلاح های سرد و گرم و الکتریکی در میدان بهارستان توسط لباس شخصی ها و نا شخصی ها، محمود احمدی نژاد خواستار آن می شود که پرزیدت اوباما از مردم ایران عذر خواهی کند.
نمی دانم ما معنی کلمه عذر خواهی و مواقعی که باید بکار برده شود را درست می دانیم یا نه؟
نگاه می کنم به آنچه رئیس جمهوری آمریکا در مورد ایران گفته و می خواهم دریابم کجای آن جای عذرخواهی دارد. او می گوید، دنیا از نحوه برخورد با معترضین در ایران مبهوت و آشفته است. او هم مثل من و مثل همه دیگر مردمان دنیا، صحنه های هجوم به مردم را که روی تلفن های همراه مردم ضبط شده و جلوی چشم دنیا گذارده شده، دیده و می بیند. او هم همچون من و همچون تو، هم مبهوت و هم آشفته از رفتار یک دولت با مردمانش است. او هم مثل من و مثل تو گروهی را در میان مهاجمین به مردم می بیند که نه پلیس هستند و نه جزو نیروهای انتظامی اما مجهز به سلاحها و غیر مسئول در برابر همه سوال ها.
او هم مثل من و مثل تو، مرگ ندا را هزاران بار در همه تلویزیون ها و رسانه های جمعی و اینترنتی دیده ، و کشتن دختری بی گناه را به هر دلیل قابل توجیه نمی داند و آشفته از دیدن آن است.
آیا اظهار این بگمان تو، جرمی است که باید از بابت آن عذر خواهی کرد؟
اوباما هم مثل من و مثل تو، ایرانیان را در هر گوشه آمریکا می بیند که در سوگ «ندا» نشسته اند و می بیند که «ندا» چگونه با مرگ خود به صورت اسطوره ای برای ایرانیان در آمده، پس او نیز می گوید همراه با مردم آمریکا در سوگ آنان که بی گناه جان باخته اند با ایرانیان شریک و سهیم است.
آیا این سخنی است خطا که باید رئیس جمهوری آمریکا بابت آن از مردم ایران عذر خواهی کند؟
و اوباما می گوید، اگر حکومت ایران می خواهد در جامعه جهانی برای خود احترام ایجاد کند، باید نخست به مردم خود احترام گذارد. لابد در این درخواست احترام به مردم ایران و رعایت حقوق انسانی آنها که خداداد است و نباید در گروگان هیچ حاکمی قرار گیرد، نکته ای برخورنده وجود دارد که من و تو از آن بی خبریم و باید رئیس جمهوری آمریکا از بابت آن از مردم ایران عذر خواهی کند.
می دانید در این منطق دیوان بلخی، اسم این همدردی با مردم و اسم این درخواست احترام به مردم را می گذارند، «دخالت در امور داخلی».
از آنجا که نمی خواهیم یک طرفه به قاضی برویم و راضی برگردیم، شاید، شاید تصور آقای احمدی نژاد اين است که خبرهای مربوط به ایران درست در دنیای آزاد منعکس نمی شود.
که جواب را هم باید از خود بخواهند که چرا؟
آن خبرهای درست کجاست که باید در دنیای آزاد دیده شود و در موردش قضاوت شود؟
تصور من این است که برداشت آقایان از نحوه خبررسانی در دنیای آزاد یک مقداری یا کلاً عیب دارد. مثلاً شاید ندانند که در دنیای آزاد و در دنیای مبادله آزاد اطلاعات، بخشنامه ها و اطلاعیه های دولتی چه کتبی و چه از نوع تصویری و ادیت شده آن، هرچند جزئی از خبر است اما خبر محسوب نمی شود.
بنا بر این اگر گله ای هست، باید از کل جامعه دنیا گله داشت و خواستار عذر خواهی شد که از پشت دیوارهای اطلاعاتی افراشته شده در اطراف ایران، خبرها را می جویند و قضاوتشان هم بر اساس آنهاست.

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

سازمان هایی که با نیاز امروز آدمیان همخوانی ندارند – روز یکصد و سی و هفتم

آنچه شاید سیاست اقتضا نمی کرد، اما مردم آمریکا، ایرانی ها و مردمان آزاده در سراسر جهان در انتظار شنیدن آن از پرزیدنت اوباما بودند را، او دیروز بر زبان راند. اوباما دیروز قاطعانه از مردم ایران در این ستم و آزار و کشتار مداوم و هر روزه که بر آنان نازل می شود حمایت کرد.
رئیس جمهوری آمریکا فراتر از این رفته و خود و مردم آمریکا را در سوگ همه بی گناهانی که در ایران جان می بازند، با مردم ایران شریک خواند. او گفت که دنیا در قبال آنچه حکومت با مردم ایران می کند حیرت زده و آشفته است و این سرکوب خشونت بار ایرانیان را محکوم کرد. رئیس جمهوری آمریکا توجه داد که آمریکا به تمامیت ارضی ایران احترام میگذارد و خیال دخالت در امور داخلی ایران را ندارد، اما توجه داد که دولت ایران سعی دارد برای توجیه آنچه در مورد مردم ایران انجام می دهد متوسل به بهانه هائی از قبیل دخالت و تحریک آمریکا و غرب شود که سراپا دروغ است.
اوباما، همه آنچه را که مردم در انتظار شنیدنش بودند، بر زبان راند اما به گمان من، شاه بیت سخنان او این گفته بود که: «اگر حکومت ایران می خواهد احترام جامعه جهانی را داشته باشد، باید نخست به مردم خود احترام بگذارد.»
آیا تو دوست من این احترام یا نشانه ای از آن را از خلال آنجه می بینی و می شنوی و تجربه می کنی، احساس می کنی؟
همین الان که دارم این خط را می نویسم، CNN دارد صدای مردمی را پخش می کند که امروز در سرکوب خونین میدان بهارستان مواجه با بیشتر از پانصد نفر چماق به دست و تفنگ به دست شدند و معلوم نیست چند تنشان در این مواجهه انسان بی دفاع با گانگسترهای مسلح تا دندان که معلوم نیست مسئولشان کیست و به کجا حساب پس می دهند و کی مزدشان را می دهد و از کجا می دهد، تلف شده باشند. این هرچه اسمش باشد، تصور نمی کنم واژه «احترام به مردم» در قالب آن بگنجد.
اما حالا برویم به سراغ جامعه جهانی، آیا جامعه جهانی در این عصر و این قرن به جائی رسیده است که مجمعی و سازمانی برای حمایت از ملل و نه دول بر پا کرده باشد که هیچ «ندائی» بدون بیم از کیفر این سازمان جهانی، خاموش نشود؟
آیا سازمانی مثل سازمان ملل اصولاً در توان خود می بیند که بیاید و بگوید، دارید چه می کنید، این ها که با مردم می جنگند کدامشان نیروهای انتظامی هستند؟ کدامشان پاسدار هستند؟ و این دسته های مسلح و لباس شخصی مجوزشان چیست و امر و نهی آنها از کدام منبع می آید؟
یا آن زمان که می شنویم و می خوانیم که مجروحین این حوادث را در بیمارستان ها ردیابی و دستگیر می کنند، آیا سازمانی مثل صلیب سرخ جهانی که در همه جبهه ها حداقل برای یاری به مجروحین و مصدومین حضور دارد، آیا می تواند مثلاً بیاید و خواستار حضور کمک به مجروحین در ایران شود تا حداقل آدم مجروح جرات مراجعه به دکتر و بیمارستان را داشته باشد؟
آنچه می بینیم و به عنوان آدم های امروز، صاحب آن هستیم اما تعدادی تشکیلات جهانی است که طبیعت وجودشان بیشتر با نیاز و شرایط قرن پیش سازگار است. آنزمان که ارتباط های دنیائی اگر نه منحصراً که اکثراً ارتباطات دولت ها با یکدیگر بود و طبیعتاً دلمشغولی و مقررات و تشکیلات آنها نیز در جهت منافع دولت ها.
آن زمان که این تشکیلات جهانی درست شد و با نیت خیر هم درست شد، شیوه زندگی و ارتباط مردم دنیا آنسان نبود که قتل دختر بی گناهی در گوشه ای از تهران، و صحنه جان باختن بی دلیل و توجیه ناپذیر او ساعتی بعد در برابر چشمان حیرت زده و ناباور همه مردم دنیا قرار گیرد، علیرغم همه تلاش برای افراشتن دیوار و سد اطلاعاتی در اطراف ایران.
ما به عصری رسیده ایم که اطلاعاتی که به ما می رسد فراتر از تشکیلات و سازمان هائی است که در اختیارمان است؟ ما می خواهیم با این اطلاعات چه کنیم؟ بدون کاربردی منطقی برای این اطلاعات قائل شدن، چه حاصلی از این شکوفائی ارتباط جهانی به دست می آوریم.
آنچه در ایران رخ می دهد دوست من، نیاز امروز بشریت را آشکارتر از همیشه در برابر دیده من وتو قرار می دهد و شاید این نیاز، من و تو و همگان را به این ادراک برساند که باید طرحی نو دراندازیم که با طبیعت دنیای امروزمان سازگار باشد، نه با نیاز قرون گذشته. طرح سازمانی موثر برای حمایت از ملل و نه دول. سازمانی که حرفش خریدار داشته باشد و هیچ دولتی از بیم آن خود را محق به سرکوب مردمان خود نداند و نخواند.

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

وقتی در نباشد دریچه، و آن نیز نباشد روزنه – روز یکصد و سی و ششم

وقتی حکومتی همه راههای ارتباط خبری را به جز اعلامیه های رسمی دولتی به روی دنیا می بندد، طبیعتاً دنیا باید از هر راهی که می تواند خبری از پشت حصار اطلاعاتی بجوید، حتی اگر روش دریافت و گزارش آن به شیوه معمول ژورنالیسم روزانه و متداول در دنیای آزاد نباشد.
چنین است که ارتباط من و تو از این سوی دنیا تا آن سو به لطف تکنولوژی میسر می گردد که حتی از پشت حصار اطلاعاتی که در اطراف ایران کشیده شده می گذرد و به من می رسد و به رسانه های گروهی دنیای آزاد که این تصاویر و فیلم ها و نوشته های درز کرده از پشت دیوار نامعلول و نامعقول اطلاعاتی را در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون های خود نقل می کنند.
یقیناً همه آنچه از پشت دیوار درز می کند را نمی توان بی چون و چرا بعنوان خبر موثق پذیرفت، و رسانه های گروهی دنیای آزاد نیز سخت در تلاشند تا ميان خبر موثق و شایعه و نقل قول های ناموثق تمیز قائل شوند. خیلی وقت ها هم می توانند و می توانیم و پاره ای وقت ها هم احیاناً نه.
اما گله را باید از که کرد؟ از او که بیست و سه خبرنگار و روزنامه نویس را زندانی می کند و خبرنگاران خارجی را یا اخراج و یا در محل اقامت خود خانه نشین می کند و مانع رویت و روایت خبر می شود یا از رسانه ای که باید از میان صدها فیلم و عکس و اطلاعیه که روزانه می رسد، آنسان که عقل و تجربه اش حکم می کند خبرهای درست و موثق را برگزیند؟
جالب آنکه این رسانه ها با وجود همه محدودیت هائی که برای جریان آزاد خبر و در حقیقت مسدود سازی جریان آزاد خبر در ایران صورت گرفته، گله ای نمی کنند و کارشان را می کنند حالا از در نشد از پنجره، آن هم نشد از روزنه.
اما آنکه گله می کند و متهم می کند کسی است که خود همه توان را برای مسدود ساختن جریان آزاد خبر بکار برده و آنوقت انگشت اتهام به سوی رسانه ها دراز می کند، که مثلاً اخبارشان نادرست و یا تحریک کننده است. اما تصور می کنم کلافگی و عصبانیت در حقیقت از این باشد که چرا با این همه تدابیر امنیتی و اطلاعاتی و تکنولوژیکی و غیره، باز هم، «مرگ ندا» در برابر چشمان کل جامعه بشریت به تماشا گذاشته می شود و کشتن ندا منجر به خاموشی صدا نمی شود؟
کلافگی از آنجا می آید که خاموش شدن آن «ندا» صدها هزار «ندا» را در میان ایرانیان و غیر ایرانیان و ساکنان دنیای آزاد زنده ساخته، که صدایشان هم از پس آن دیوار به این سو می آید و هم از این سو به آن سو.
در ایمیلی از آریا نوشته شده در اخبار تلویزیون دولتی در ایران چند نفر را بعنوان بازداشت شده ها جلوی دوربین آورده بودند که گفته اند تحت تاثیر صدای آمریکا و بی بی سی در راه پیمائی ها شرکت کرده و اظهار ندامت می کرده اند. در میان آنها به گفته آریا، خانمی هم بوده که گفته تحت تاثیر بی بی سی، در راه پیمائی شرکت داشته و در کیف خود نارنجک جنگی داشته است!!
و از پس آن دیوار صدها و هزاران تصویر می رسد، از هنگامه ای که نشان نمی دهند، در آن مجالی برای تحت تاثیر این رسانه و آن رسانه قرار گرفتن باشد.
حالا تکلیف CNN و ABC و NBC و تلویزیون فرانسه و FOX و ژاپن و غیره چه می شود؟
می دانم که هضم این قضیه ممکن است برای کسانی که معنای دنیای آزاد و مبادله آزادانه اطلاعات را نمی دانند مشکل و شاید ناممکن باشد. همچنان که برژنف، رهبر شوروی، در هنگامه واترگیت در آمریکا، با ناباوری می پرسد، خوب حالا مگر چه شده که این همه بابت آن قیل و قال می کنند؟
هضم اینکه در دنیای آزاد اختیار رسانه ها، حتی از نوع به اصطلاح دولتی که هزینه اش را دولت بپردازد، به دست دولت نیست و در این رسانه ها ژورنالیست هائی متعهد وجود دارند که حتی اگر دولت هم بخواهد، حاضر به تمکین از آن و کنار گذاردن اصول کاری حاکم بر عمل یک ژورنالست نیستند.
و حال که به اینجا رسیدیم این را هم برایت بگویم که حرف پرزیدنت اوباما، امروز هم آن بود، که می داند با همه خویشتن داری که در مورد ماجرای ایران به خرج داده باز هم همه کاسه کوزه ها را دارند سر آمریکا می شکنند، با این همه اومیگوید که چگونه دنیا از سرکوب مردم در ایران آشفته هست و حکومت ایران باید نخست راه سلوک با مردم خود را یاد بگیرد. او میگوید که به آرمان های آزادی خواهانه مردم ایران احترام می گذارد و به آن ارج می نهد و در کنارشان است. پرزیدنت اوباما اما می خواهد این گزک را به دست کسانی ندهد که از حرف و کلام او برای برچسب زدن و خدشه دار کردن آرمان های آزادی خواهانه ایرانیان استفاده کنند.
این را هم گفتم که فردا، این گفته ها را وارونه برایت نقل نکنند.

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

سی سال پیش و اینک – روز یکصد و سی و پنجم

سی سال و اندکی بیش پیشتر، زمانی که عکسهای روزنامه ها و فیلم های معدود تلویزیونی آن زمان، کشتار و خشونت روزهای انقلاب را نشان می داد و بعد گروگان گیری و نمایش روزانه جلو سفارت آمریکا، دنیای آزاد با شگفتی به آن چهره های خشن و چشم های انگار شیشه ای و مشت های یا گره کرده یا با اسلحه در هوا می نگریست و من در این دیار نیز با این دنیا، که آیا این ایران و ایرانی است که من می شناختم و می شناسم؟ آیا اینها همان ایرانیان آزاده، مهربان و خونگرم و مهمان دوست هستند که امروز شعار مرگ بر این کشور و آن مردم را سر می دهند و در کنار اجساد رجال و نظامیان سرزمین خود، عکسهای یادگاری می گیرند؟
من هرگز باور نکردم، اما دنیا اندک اندک باور کرد و تصویر ایران و ایرانی آنسان که بودند و به آن می نازیدند از حافظه بی وفای دنیا پاک شد و جایش را تصاویر خشن رهبران به جای سیمای مهربان مردمان گرفت. و سی سال گذشت.
دیروز فرید زکریا، یکی از خوش فکرترین و آگاه ترین ژورنالیست های آمریکا، داشت در برنامه تلویزیونی خود در CNN برای مردم آمریکا، برای دنیای آزاد توضیح می داد که چگونه ایران و ایرانی نه در پی بمب اتم که در پی ذره ای آزادی است. که ایرانی نه جنگ طلب و ستیزه جو و در پی انهدام و نابودی این کشور و آن کشور که در جستجوی دوستی و همدمی و همراهی با همه اجتماعات دیگر و یافتن محل شایسته خود در جمع جامعه انسانی است. که اگر این چنین بی باکانه در جدالی نابرابر جلوی گلوله و چماق و باطوم و خنجر و ارعاب می ایستد و اندک تزلزلی از خود نشان نمی دهد، نه به قصد جنگ جویی بلکه در طلب صلح و ارامشی است که از او دریغ شده و دنیا نیز به جای کمک به آنان، این مردم و حاکمان را به یک چوب رانده است و به خود زحمت نداده تا انسان آزاده و آزادی خواه ایرانی را از پس لنزهای کدر دوربین های خبرنگاران نه چندان خبرنگار خود ببیند.
و روز پیشتر، روز شنبه، همراه با هزاران نفر ایرانی و دیگر مردمان آزاده و غیر ایرانی زیر ریزش شدید باران در شهر واشنگتن، از جلو دفتر حفظ منافع جمهوری اسلامی تا کاخ سفید را می پیمائیم. و من نگاه های مردم دنیای آزاد را می بینم به این ایرانیان و به آن ایرانیان که در درون ایران برای یافتن آزادی مبارزه می کنند، که این نگاه ها چگونه تغییر کرده است، که چگونه با نوعی شرمندگی به ایرانیان می نگرند که این چنین ناروا در موردشان قضاوت کرده اند.
و نامه دختری از ایران می رسد، که امضا کرده دختری زاده ایران اهل کره زمین.
او می نویسد، این را می نویسم به همه آن ها که ما را شتر سوار تصور می کنند و تروریست که بدانند ما کیستیم. او می نویسد همکلاسی های پسرم سه شب است در پارک ها می خوابند از ترس حمله بسیجی ها و دوستان دخترم هر شب در بیم آن هستند که اینان در خانه شان را بکوبند و زیر ضربات چماقشان بگیرند. پنج دانشجو را با گلوله از پا درآوردند، آن هم بعد از کتک و آزار و در کمال خونسردی. اما من سرانجام توانستم در راه پیمائی شرکت کنم و آدم هائی از هر سن و طبقه را در میان جمع دیدم که در سکوت گام بر می داشتند، سکوتی که صدائی فراگیرتر از صدای گلوله ها داشت.
این دختر می نویسد: آه تصور کردید ما تروریستیم؟ که ما فناتیک های مذهبی هستیم، که ما به آزادی اعتقاد نداریم. اما دختران ما می خواهند نسیم را احساس کنند همچنان که دختران شما می خواهند. پسران ما نیز چون شما می خواهند تا آزادی را تجربه کنند.
ما تصور کردیم می توانیم با رای خود تغییر به وجود آوریم (مثل شما)، ما به این رژیم اعتقاد نداشتیم اما آگاه بودیم که باید تغییر از درون نظام صورت گیرد و به همین خاطر موسوی را برگزیدیم، اما رایمان را دزدیدند و بعد هم ما را خار و خس خواندند و خرابکار و آتش افروز و تروریست.
پیشتر از مردمان عامی و بیسواد خودی به غلط نفرت داشتم. می پنداشتم که زنانی که صورتشان را می پوشانند، فناتیک و ابله هستند. اما اینک یک یک مردان و زنان و بچه های سرزمینم را عاشقانه دوست دارم برای استقامتشان و برای در کنار ما ایستادن. ما مردمانی هستیم نیک که اسیر حاکمان بد شده ایم. ما طالب صلح، آزادی و عشق هستیم. ما حرفمان را با سکوت می زنیم و می دانیم دنیا صدای رسای سکوت ما را می شنود.
و من دوست من در این سوی دنیا، این صدای رسای سکوت را می شنوم و به احترامش سر فرود می آورم.