۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

یاد فیلمی که ارتباطی به انتخابات ایران نداشت – روز یکصد و بیست و هشتم


دست خود آدم نیست، خیال پیش داوری هم ندارم، اما با دلیل یا بی دلیل آنگاه که به فضای کنونی حاصل انتخابات رئیس جمهوری در ایران نگاه می کنم یادم به فیلم Awakenings یا «بیدار شدن» می افتد که ابداً هم به سیاست و انتخابات و این حرف ها ارتباط نداشت و نزدیک به آن هم نبود. این فیلم در سال ۱۹۹۰ به بازار آمد با شرکت دو هنرپیشه مورد علاقه من، رابین ویلیامز و رابرت دنیرو.

فیلم داستان تلاش یک پزشک امراض روحی (رابین ویلیامز) بود برای به زندگی عادی برگرداندن گروهی انسان در خود فرو رفته و خویشتن و دنیای پیرامون خود را از یاد برده که به عنوان بیمار روحی ساکن یک آسایشگاه روانی بودند. در این تلاش او دارویی را بر روی آنها آزمایش می کند که این گسستگان از زندگی به روال من و تو به یک بیداری و ارتباط معقول با دنیای پیرامون خود می رسند و زیبائی هائی را که از دیدن و احساس آنها محروم بوده اند، به لطف این دارو تجربه می کنند.

اما تلخی فیلم زمانی است که تاثیر موقت دارو به پایان می رسد و دیگر بار همه این از چاه ظلمت ذهن گریخته ها، دوباره پا به این ورطه ناگزیر ظلمت و فراموشی می گذارند و شاید هم رویای این ایام کوتاه بیداری را هزاران هزار بار در تاریکی خود مرور می کنند.

حالا این فیلم چه ربطی به فضای کنونی انتخابات ایران دارد؟ هیچ. شاید آنچه مرا بعد از ۱۹ سال به یاد فیلم Awakenings می اندازد، بیم از کوتاه مدت و موقتی بودن این ایام گفتن و فاش گفتن باشد و نگرانی من در اینجا نشسته که با پایان یافتن دوران کوتاه باز در بر همان پاشنه بچرخد که پیش از این دوران انتخابات می چرخید. و بعد e-mail پیمان به دستم می رسد با عنوان «نامه ای به رئیس جمهوری آینده ایران» که به زیبائی مرا یاری می دهد دریابم چرا انتخابات ایران باید مرا به یاد فیلم Awakenings (بیدار شدن) بیاندازد.

پیمان در این نامه به رئیس جمهوری آینده می نویسد: من یک جوان ایرانی هستم که در وبلاگم نظراتم را می نویسم. این نوشته ها از دیروز شروع شد، امروز نیز ادامه دارد و امیدوارم فردا نیز ادامه یابد. وقتی می گویم دیروز منظورم زمانی است که آقای خاتمی رئیس جمهوری بود. امروز یعنی زمانی که آقای احمدی نژاد رئیس جمهوری است و فردا یعنی زمانی که شما رئیس جمهوری هستید. دیروز احساس امنیت نمی کردم که نام واقعی خودم را پای نوشته هایم بنویسم. امروز نیز احساس امنیت نمی کنم. اما از من نرنجید اگر بگویم پیشاپیش حس می کنم فردا هم امنیت نخواهم داشت.

رئیس جمهوری ایران، زمانی که شما نامزد انتخاباتی بودید، من ایرانی بدون توجه به رنگ، دین و مذهب، زبان، جایگاه اجتماعی، وابستگی سیاسی شما، به شما رای دادم. چه بسا که بین بد وبدتر به شما رای دادم. لطفاً شما نیز بعد از انتخابات، من ایرانی را بدون توجه به رنگ، دین، زبان، جایگاه اجتماعی و وابستگی سیاسی، فقط و فقط ایرانی بدانید.

رئیس جمهوری ایران، شعارهای انتخاباتی شما معرکه بود. افقی را برایم ترسیم کردید و به واسطه آن شور و نشاطی که در مملکت به وجود آمد عالی بود، نمی خواهم بگویم این ها همه شعار است. نه می خواهم بگویم بخاطر این شعارها و سخنان شماست که به شما رای می دهم. پس اگر نتوانستید آنها را عملی کنید حرفی نیست اما خواهش می کنم اگر فردای انتخابات من جوان ایرانی، قسمتی از شعارهای تبلیغاتی شما را تکرار کردم من را خیانتکار نخوانید. اگر به تقلید از شما گفتم «کرامت انسان» یا «آزادی مدنی» من را جوان لاابالی آمریکائی نخوانید. اگر گفتم آزادی می خواهم اراذل و اوباشم نخوانید. پیشاپیش عذر می خواهم که شعارهای تبلیغات شما را به عنوان نیاز هر انسان به کار خواهم برد جوانی است و ناپختگی.

رئیس جمهوری ایران، دانشگاه و جوانان دانشگاهی که قشر تحصیل کرده می خوانیدش و بیشترین تلاش را برای رسیدن شما به این صندلی نموده اند، لطفاً بعد از انتخابات خطاب به من نگوئید (....آدم باشید).

رئیس جمهوری ایران، از شما نمی خواهم بعد از پیروزی در انتخابات حقوق ۷ ماه عقب افتاده کارگر را بدهید، اما ترا به خدائی که می پرستید وقتی اعتراض می کنم که من ۷ ماه است حقوق نگرفته ام و فرزند شیر خواره ام گرسنه است لطفاً باطوم برقی و گاز اشک آور برایم نفرستید. آخه اگه اینطوری بشه من دیگه نمی تونم برای فرزندم لالائی بخوانم.

در پایان گوشزد می کنم که شما رئیس جمهوری ایرانید، پس در راستای آزادی و رفاه و امنیت ایران و ایرانی گام بردارید نه در راستای آزادی مردم فلسطین یا رفاه مردم لیبی و نیکاراگوئه و همچنین تامین امنیت مردم لبنان. زیرا که من ایرانی برای رسیدن به این آزادی، رفاه، امنیت بیش از صد سال است تلاش کرده ام و بسیار سختی کشیده ام، چیزی که مردم فلسطین و لبنان و نیکاراگوئه و لیبی از انجام آن معاف و برای رسیدن ایران به این مرحله بی تلاش بوده اند.

و من، دوست من از سخن پیمان، در می یابم که چرا.

هیچ نظری موجود نیست: