۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

از پليس های بورلی هيلز تا قضيه بنجامين باتن – روز بيست و هفتم

در سالهای دهه ۱۹۸۰ فيلم کمدی موفقی به نام Beverly Hills cops يا پليس های بورلی هيلز (منطقه مجاور هاليوود و همه تجملات به همراهش) با بازيگری ادی مورفی به نمايش در آمد که موفقيت کم نظير آن باعث ساختن قسمتهای دوم و سوم هم شد.
اما قضيه اصلی فيلم در مورد رفتن يک پليس از شهر ديترويت، شهر کارگری و ماشين سازی ديترويت، به شهر ستارگان هاليوود و پليس های آنجا بود که به هر صورت کمال همنشين در آنها هم اثر کرده است و در فيلم به حالت نوعی سوسول و کاريکاتور نشان داده می شدند که درست نقطه مقابل پليس مار خورده و افعی شده ديترويت بود.
درست است که اين فيلم بسيار جذاب و خنده دار بود و هنوز هم ديدنش جذابيت دارد، اما آدم در يک قضيه خنده دار و مضحک هم می تواند دنبال "چرای" معروف برود. که اين قضيه يک بام و دو هوا در يک مملکت چگونه است. چرا پليس بورلی هيلز با پليس ديترويت اين همه تفاوت دارد؟
يک پاسخ ناسنجيده برای اين "چرا" آن است که آن را نشانه عيب و ايراد اين سيستم بدانيم و باز همان حرفهای کليشه ای و اينک کارآيی از دست داده قديمی در مورد تبعيض و از اين قبيل در آمريکا، که فی الواقع ريش آن ديگر در آمده است.
اما به گمان من هر اجتماع و کشور اگر از قيدهای "نکن و بکن" حکومتی خلاص باشد، خود مناسب ترين قالب و قانون و رسوم را برای خودش می سازد. همچنان که الآن کاليفرنيا در مورد بسياری از مسايل محيط زيست انجام داده است.
جواب چرای خود را من در مورد پليس بورلی هيلز ديشب يافتم، آن هم با ديدن فيلمی ديگر و کاملا بی ارتباط با فيلم پليس بورلی هيلز.
فيلم The curious case of Benjamin Button يا قضيه کنجکاوانه بنجامين باتن، آخرين فيلم برد پيت Brad Pitt.
تو اگر اين فيلم را ديده باشی در يک ساعت نخست آن شاهد يکی از درخشان ترين نمونه های خلاقيت هاليوود هستی، يعنی ترکيبی از علم کامپيوتری، گريم، بازيگری، فيلم برداری، تدوين، نور پردازی، که تو را شاهد پديده ای معجزه وار می کند که معجزه نيست اما "خلاقيت" است.
آن وقت بعد از اين همه سالها دو زاريت می افتد که چرا هاليوود همچنان در زمينه خلاقيت و نو آوری، پيشرو است و کسی به گرد آن هم نمی رسد. (باز عصبانی نشو که داستان فيلم های اروپايی و آمريکايی و ايرانی را مقايسه کنی و فلان اثر را برجسته تر از ديگری بخوانی، چون اصلا منظور اين نيست)
اين خلاقيت و نوآوری فقط به خاطر پول نيست، چون مکتب سينمای نيويورک هم نتوانست در اين زمينه به هاليوود برسد. اين خلاقيت حاصل "آزادی بيشتر است و ترس کمتر" که نمونه اش را در پليس سوسول فيلم پليس های بورلی هيلز می بينی.
ترس و خلاقيت، دوست من، در زمينه هنر، مثل تاريکی و روشنايی، آب و آتش، با هم سازگاری ندارند. ترس از هنرمند موجودی می سازد که قبل از همه خودش سانسوری روی خودش بگذارد و مجال پرواز به انديشه و ذهن خلاق خود ندهد و در نتيجه می شود موجودی passive يا خنثی.
در زمانه ای که بشريت بيش از هر زمان نيازمند خلاقيت در هنر است، ترس، ترس چيره شده بر هنرمند، اين آخرين سلاح انسان ماندن را از او می گيرد و می شود موجودی خنثی که فت و فراوانند.

هیچ نظری موجود نیست: