۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

سالی که می گذرد و سالی که می آيد – روز بيست و هشتم

تکليف من که در واشنگتن نشسته ام و هنوز نيم روزی از سال ۲۰۰۸ برايم باقی است، در اين ساعات نوشتن در مورد سال نو يک مقدار نامشخص. چون نمی دانم بايد زمان آينده را صرف کنم، حال را و يا گذشته را.
برای تو که در استراليا نشسته ای ۲۰۰۸ حکايت گذشته است و برای من در واشنگتن حکايت آينده، و برای تو در ايران حکايت حال. چون رسم آغاز سال ميلادی، ساعت دوازده شب است و اين اکثريت مردم کره خاکی که سالشان و تاريخشان ميلاديست، هنوز تکليف خود را با آغاز سال نو معلوم نکرده اند.
شايد وقت آن رسيده باشد که ايرانی ها اين رسم علمی و نجومی "تحويل سال" را به همسايگان و ميزبانان و مهمانان و ديگر ساکنان اين دهکده جهانی بياموزند، که سال نو و آغاز آن بايد لحظه ای باشد که جهانيان با هم آن را تجربه کنند، نه اينکه مثل الآن ژاپن و کره به سلامتی ساعتها از سال نو گذشته وقتی تو در لس آنجلس هنوز بامداد سال کهنه را تجربه می کنی.
ايرانيان ابتدا مهمان و اينک ساکن سرزمينهای ديگر نه آنکه در زمينه نوروز قصور کرده باشند، اما بيشتر سعی من و تو در اين سرزمينها معرفی جنبه های تاريخی، ويژگی آغاز بهار و همينطور جنبه های احساسی و هويتی خودمان بوده تا به زبان و سليقه خود ميزبان سخن گفتن. ميزبانی که مدعی است همه مسايل را از ديد علمی و منطقی نگاه می کند.
بد نيست من و تو روی همين قضيه Equinox تاکيد کنيم که دو بار در سال رخ می دهد و لحظه برابری روز و شب است و ايرانی های کهن دانش محاسبه آن را يافته و سرآغاز سال خود ساختند. هديه من و تو به اجتماعات ميزبانمان اين خواهد بود که به جای اصرار در مزايای آغاز سال نو در بهار، رسم جهانی ساختن تجربه سال نو ميلادی در يک زمان را تبليغ کنيم.
همچنان که من و تو به هنگام نوروز تا ثانيه هايش را هم حساب می کنيم و هر چند گاه برای تو آغاز سال در آغاز بامداد و برای من در نيمه های شب است اما هر چه هست لحظه ایست که با هم تجربه اش می کنيم و تکليفمان مثل اين لحظه بنده نامشخص نيست که زمان گذشته را مصرف کنم، حال را و يا آينده را.
اما فعلا و تا آن زمان هر جا که هستی و در هر نقطه ای از اين دهکده جهانی که نشسته ای، برايت سلامت تن و روان، ذهن پويا، آگاهی و اميد آرزو می کنم و سالی که آغاز گشودن گره ها از اين کلاف سر در گم حاصل سالهای گذشته باشد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سال خوبي برايتان آرزو ميكنم.
پيشنهاد بسيار جالبي است.
راهكار عملي آن چيست؟ آيا بايد در وبلاگ بان كي مون كامنت بگذاريم با طومار امضاء كنيم.

bahram&afsane گفت...

آقای بهارلو نازنین مدتهاست که یاد گرفتم هر روزی را همچون نوروزی نو پاس بدارم و خوشحالم که روزهایی هم در طول عمرمان وجود دارد تا در آن روزهای بهتری برای همدیگر آرزو کنیم مگر نه اینکه:
زندگی صحنه یکتائی ماست
هر کسی نغمه خود خواند از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

سال2009 میلادی بر شما و تمامی عزیزانتان مبارک باد