۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

سطحی خوانی روشنفکرانه – روز شصت و چهارم

مک ران که قطعا اسمی مستعار اینترنتی است و «تو» نیستی، به من یادآوری میکند که دیدگاه و قلمی بسیار سطحی دارم، چرا که بگفته او «نگاهتان به سرمایه دار و انتظاری که از ایشان دارید به واقع مضحک است. شما و مرادتان آدام اسمیت توقع دارید سرمایه دار از منافع دراز مدت خود بسود جامعه بگذرد؟»
مک ران سپس به ادبیات اوایل قرن بیستم برمیگردد و اینکه، «سرمایه دار در رقابتی وحشتناک با هم نوعان خود و در تقابلی تام با جامعه تا توان دارد ثروت جامعه را بسوی خود میکشد و جامعه را بسمت اضمحلال میبرد...» بعد هم میگوید حداقل نگاه کنید برفتار کشورهای اروپا و همین اوباما که سعی دارند سرمایه داری را کمی قانونمندتر سازند.
حالا من از تو میخواهم قضاوت کنی که من چه گفته ام و مک یا مک ران چگونه برداشت کرده، یا اصلا زحمت خواندن بخود داده یا نه.
در یادداشت روز پنجاه و دوم که حی و حاضر است و میتوانی در همین سایت دوباره آنرا بخوانی زیر عنوان «نیمه گمشده اندیشه آدام اسمیت» من نوشته ام که دنیای سرمایه گذاری امروز قسمت تئوری «سرمایه ملت ها» را چسبیده و نیمه دیگر آن را که پیش زمینه این تئوری است و ده سال پیشتر از آن آدام اسمیت آنرا نوشته بوده بنام «انگیزه و احساس معنوی» فراموش کرده است.
و باز در همان صفحه نوشته ام، «در اجتماعاتی که اساس اقتصادشان بر پایه فکر اقتصاد آزاد آدام اسمیت بنا نهاده شده، مثل همین آمریکا، گاه دوره هایی یافت شده که از فکر آدام اسمیت تنها یک نیمه آن مورد استفاده قرار گرفته که پیشبرد منافع شخصی باشد.»
و باز نوشته ام: «اما حقیقت امر آنست که آنچه دنیا دارد با آن دست و پنجه نرم میکند معضلیست که نه بخاطر سرمایه داری، بلکه بخاطر «آزمندی» کسانی بوجود آمده که نیمه فکر آدام اسمیت را بهانه قرار داده و زمینه اصلی یعنی انگیزه معنوی را بحساب نیاورده اند.»
و در این نوشته از نظر مک ران سطحی ادامه داده ام که، «این زمانیست که قوانین و مقررات و معیارها نیازشان بثبوت میرسد و طرفداران اقتصاد آزاد هم اندک اندک در میابند که در غیاب نیمه گمشده اندیشه آدام اسمیت، مقررات و قوانین و نظارت بر این قوانین یا بقولی دخالت دولت، مثل امروز نه بصورت اختیاری که بصورت جبر در میاید.»
من از آقا یا خانم مک ران از اینکه دیدگاه و نوشته مرا سطحی بخواند نه گله مندم و نه دلخور. گله مندی از تیتر خوانی و سطحی خوانی مک ران است و دنبال بهانه گشتن او از قضیه ای موهوم که در تصور خود پرورانده است.
و باز و اینبار برای «تو» میگویم که در قرن بیست و یکم، ما بروزگاری رسیده ایم که باید دنبال تعاریف و مفاهیم تازه تری بگردیم که با روزگار امروز جور درآید. تکرار حرف و مفاهیم گذشته در حکم استفاده از کبوتر نامه بر برای پیام رسانی در عصر شاهراه اطلاعاتی است.
ما تقریبا اگر نه تمامی که بیشتر قرن بیستم را با تکرار این مکررات به هدر دادیم و جنگ ها و همنوع کشی ها نه تخفیف یافت که جهانی تر شد و ابعاد و قدرت انهدامش عظیم تر.
اما ما در همین قرن بیستم که گذشت «انشتین» را هم داشتیم، و آنگاه که «او» میتوانست چشم اندازی بکلی متفاوت را در برابر بشریت بگشاید، ما چسبیده بودیم به نبرد ایدئولوژی های صد تا یک غاز و بر سر لقمه ای ناچیز افتاده بودیم بجان هم و در پی انهدام هم.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

آقا ی بهارلو نمی دانم چه شد که دیگر شما ولونا شاد دربرابر دوربین نیستید اما خوشحالم که پس از مدتها که از صدای امریکا قهر کرده بودم به خاطر نبودشما /ب ا امدن به سایت ،شمارادیدم / امیدوارم درراه آزادی ایران زمین قلم بزنید
ی ک فرهنگی از ایران درودبرهمه ی روزنامه نگاران آزاداندیش ایرانی خصوصا شما

ناشناس گفت...

سلام آقاي بهار لو
من يكي از طرفداراي شما هستم و تقريباً در حدود 15يا 16 سال هست با شما آشنا هستم.يعني موقعي كه در راديو فعاليت داشتيد و هنوز بحث تلويزيون نبود. به هر حال از اين كه سكان ميز گردي با شما به كسان ديگري داده شده است واقعاً متاسفم . هنوز هيچ كس به غير از شما نتوانسته اجراي موفقي داشته باشد. من نميدونم، ولي گفته مي شود كه مديريت جديد و يا سياست گذاران جديد يك جورايي زير آب شما را زدن. به هر حال هر وقت برنامه ميز گرد روي آنتن مي رود نا خداگاه ياد شما تدايي مي شود.
در ضمن لحظه اي رو كه بعد از فوت مادرتان يك نطق يك دقيقه اي داشتيد كه بسيار تاثير گذار بود هيچگاه از ياد من نمي رود و به نظر من بهترين اجراي شما بود.
تا آنجايي كه به نظر مي رسد شما در جوان گرايي شبكه بسيار تاثير گذار بوديد و برنامه يك روز درهفته شما با روزبه مظهري و لونا شاد و... بسيار خوب و در زمان خود عالي بود. به هر حال حيف كه نيستيد و اميدوارم كه هر جا باشيد موفق و سلامت باشيد و بتوانيم شما را در تلويزيون مجدداً ببينيم.
بدانيد كه مردم شما را خيلي دوست دارند اين و جدي ميگم.
قربان شما
محمد علي 33 ساله از تهران

ناشناس گفت...

درود احمد بهارلوی عزیز

هیچوقت نوجوانی خودم را فراموش نمیکنم که با عشق به صدای امریکا و بخصوص برنامه هایی که تو می ساختی را فراموش نمی کنم. خانواده من اصلا سیاسی یا حتی مذهبی نبودند و به همین دلیل خیلی برایشون عجیب بود که چقدر من به صدای امریکا که بیشتر برنامه های آن زمانش اخبار سیاسی بود علاقه داشتم.

یادم هست که تازه اینترنت در دنیا باب شده بود و در ایران هم من بعنوان یک نوجوان عاشق تکنولوزی برای شما یک فکس فرستادم و خواهش کردم که یکی از برنامه های میزکردی با شما را به اینترنت اختصاص بدهید. از روی بچکی یادمه که تو فکس نوشته بودم که “ آقای بهارلو از شما ملتمسانه خواهش می کنم که یک هفته برنامه تان را به اینترنت اختصاص بدید”
موضوع مربوط به حدود چهارده سال پیش هست.

وقتی که از رادیو شنیدم که چند هفته بعد اعلام کردی که یکی از برنامه های میزکردی با شما را به اینترنت می خواهی اختصاص بدی دیکه از نمی دونی که تو عالم بچکی چقدر خوشحال شدم. نه فقط برای برنامه بلکه به خاطر اینکه فهمیدم فکس من به دستت رسیده و به درخواست من این کار رو انجام دادید.

همون برنامه شما من رو به شدت به اینترنت و دنیای کامپیوتر علاقه مند کرد تا اینکه در دانشکاه رشته مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کردم و بعد هم برای ادامه تحصیل در همان رشته به کانادا آمدم و الان هم در یکی از بزرکترین شرکتهای نفتی دنیا مشغول کار هستم.

همیشه در خاطرم هست و خواهند ماند که اکر من به موفقیتی رسیدم یکی از عوامل مهم این موفقیت شما بودید.

بهارلوی عزیز من با صدا و برنامه های شما بزرک شدم و همواره و همیشه یکی از طرفداران پر و پا قرص شما هستم.


پاینده باشی
محمد اسکویی از البرتا کانادا

ناشناس گفت...

Dear Mr. Baharloo,

Thank you for all your great efforts in the Round Table show, never to be forgotten.

I'm not sure if I'm not intruding you with this request, but please do something about the show; the program you began years ago is definitely ruined. The Round Table has recently turned from a favourite show to a piece of crap! Thank God that disgusting lady has not shown up for a while, this new gentleman hosting the show is not "Bokhtonasr", at least! The annoying news part right in the middle of the show was not enough, now it's interrupted 2 more times, each 15 minutes.

I believe, if there were a statistics tool installed for the show, like the ones used for the blogs, the dear managers of the VOA could learn how dramatically the number of the regular fans of the show has dropped in the last few months.

Mr. Baharloo, if you cannot, or do not wish, to return for whatever reason, at least please reflect this to the gentlemen .

Cheers,

ناشناس گفت...

جالب است که همجور نظر بود به جز در رابطه با نوشته!!

به هر جال سطحی نگری که آن دوست به شمانسبت داده بود را قبول ندارم. موضوع شما بسیار روشن بود و بیشتر حالت نقل قول داشت. بحث درباره سرمایداری بسیار گسترده است و پیداست که در یک نوشته کوتاه همه آن نمی‏گنجد.

با سپاس از شما. . .