۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

از دوش به دوش تا دست کشيدن به سر و گوش – روز يکصد و يازدهم

بگذار خبری را با هم مرور کنيم و ببينيم با هم به کجا خواهيم رسيد.
خبر اينست که يک قاضی بلند رتبه فدرال در تکزاس که در سال ۱۹۹۰ توسط رئيس جمهور وقت به مقام مادام العمری خود منصوب شده بود، به سی و سه ماه زندان محکوم شد که از حدود دو هفته ديگر شروع خواهد شد. جرم اين قاضی پنجاه و نه ساله که هيکل غول مانندی هم دارد "قبول جرم" "جلوگيری از اجرای عدالت" است.
يعنی اين قاضی که کارش ناسلامتی پيشبرد عدالت و نظارت بر اجرای عدالت بايد باشد، خود پذيرفته در راه ايجاد عدالت مانع ايجاد کرده است.
حالا قضيه چه بوده که اين آقا ميآيد و چنين جرمی را برای خود قبول ميکند؟ اتهام اصلی اين جناب آزار جنسی و سؤاستفاده جنسی از خانمهائی بوده که می خواسته اند نان شرافتمندانه ای با کار خود بخورند، اما بايد برای اين کار بظاهر ساده، زير دست اين شخص کار کنند و خيلی مسائل را زير سبيلی در کنند آنهم در جامعه ای مانند آمريکا، و در جوار يک قاضی بلند پايه فدرال.
تا بالاخره دو تن از اين خانمها تصميم ميگيرند، به اين ذلت روزانه که هر روز از طرف غولی بی مسئوليت اما بلند پايه دستمالی شوند و دم نزنند، پايان دهند و قضيه را آفتابی می کنند، در حاليکه بسياری ديگر از ترس آبروی خود اين ذلت را تجربه کرده و دم نزده بودند.
بعد اين قاضی که همه چيز را منکر شده بود بالاخره می بيند که دمش به تله افتاده و حاضر به معامله ميشود که جرم کوچکتری را قبول کند و بزندان برود و از محاکمه و آبرو ريزی بيشتر احتراز کند، که البته در دنيای امروز و با سر و صدائی که در اطراف اين ماجرا ايجاد شده، بايد گفت جناب قاضی کور خوانده است. چون ممکن است دادستان رضايت داده باشد که او برای اتهام سنگين آزار جنسی زيردستان خود محاکمه نشود، اما محکمه بزرگ افکار عمومی او را محاکمه و محکوم کرده است.
اما اين ماجرا يادآور ميکند ما را از اين حقيقت نامطبوع که هنوز و حتی در جامعه ای مثل آمريکا، يک زن برای کار در دنيائی که بطور سنتی تحت سلطه مردان بوده است، بايد هر روز بندبازی کند و از جان بگذرد که در اين هنگامه سر و کله زدن با آقايان حريص سالم بخانه بازگردد.
نمونه بسيار عريان تر و آشکارتر را خود تو در زنجان شاهد بودی که يک مقام مسئول يا نامسئول دانشگاهی چگونه ميخواست دختر با شهامت و شرافتمندی را مورد سؤاستفاده قرار دهد و چگونه با همت و هشياری اين دختر شجاع و ديگر دانشجويان آگاه و هشيار مشت آن موجود باز شد. اما عدالت در آن سامان آنچنان بود که اين دختر شجاع شامل مجازات شد و برايش جرم و محکومیت تراشيدند.
ماجرای رئيس جمهور پيشين اسرائيل و يکی از خانمهای کارمند او را هم شنيدی و ميدانی.
منظور اينست که خانمها هنوز در اکثر اجتماعات با وجود همه ادعاهای زبانی که ميشود، برای بدست آوردن يک لقمه نان شرافتمندانه بايد هزار و يک جور هشياری بخرج دهند که از آسيب آزار جنسی مردان نه شايسته مردی، روزانه جان سالم بدر برند.
وقتی در آمريکا قضيه برابری برای زنان و مردان با عنوان تمثيلی "شانه بشانه" يعنی دوش بدوش بودن زن و مرد برای پيشبرد جامعه، گاه بدست کسانی مثل قاضی فدرال تکزاسی تبديل ميشود به دست به سر و گوش کشیدن طرف بدون رضایت او، اين قضيه شرم بار در جوامع ديگر به چه صورت است؟ جوامعی که اگر زنی بيآيد و مشت رئيس و همکار خاطی را باز کند، جامعه بجای تأئيد و تشويق او، مارک بدنامی هم احيانأ بر او خواهد زد!؟
دوست گرامی من، کلاه خودت را قاضی کن، که "زن" بودن و گليم خود را از آب بيرون کشيدن، در دنيائی که هنوز هر کس زورش برسد از ستم دريغ ندارد، جگر شير ميخواهد و همتی "زنانه". از من يکی که بر نميآيد، تو را نميدانم.

۱ نظر:

پرهام گفت...

من مرد میگویم که زن باید همت کند و حقوق از دست رفته‏اش را بگیرد. چقدر من خام تشریف دارم؟!!! اول اینکه این حقوق را حداقل نیمش را من مرد از او گرفتم. دوم اینکه از این به بعد میگویم، من مرد به زن کمک میکنم تا حقوق مساوی (واقعا مساوی) داشته باشد.