۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

جان هیوز که دیروز رفت - روز یکصد و شصت و دوم

در این موج مرگ و میری که در این ایام اخیر میان مشاهیر هنری افتاده است، دیروز «جان هیوز» نوآوری در سینمای معاصر نیز درگذشت.
جان هیوز ۵۹ ساله بود، اما ظاهراً حمله قلبی زیاد به شناسنامه آدم نگاه نمی کند.
آنچه جان هیوز را بگمان من متمایز از بسیار فیلم سازان معاصر می کند، تغییر عمده ای بود که او در نگرش جامعه نسبت بخود ایجاد کرد با فیلم هایی که قهرمانان آن بچه هایی باهوش و با زیرکی بیشتر از والدین خود و بزرگترهای اجتماع بودند.
در سالهای طولانی تحول فیلم و تلویزیون در آمریکا که تا دهه شصت نیز امتداد یافت، در فیلم ها و سریال های تلویزیونی معمولاً فلسفه حاکم آن بود که «پدر همیشه درست می گوید». سالهای دهه شصت و امتداد آن تا دهه هفتاد خارج شدن مادرها از قالب سنتی پیشبند بسته و در آشپزخانه غذا را از روی میز گذاشتن و تأیید حرف پدر بود. پس رضایت داده شد که حرف این باشد که همیشه « پدر و مادرها درست می گویند».
جان هیوز اما در دهه ۱۹۸٠ این سنت را در هم شکست و واقعیت هایی را دید که در قالب کمدی کلاسیکی مثل «فریس بیولر تعطیلی می گیرد» با هنرنمایی متیو برادریک، بیننده را با این فلسفه جدید آن زمان خو میدهد که « بچه ها درست می گویند». پدر و مادر فیلم فریس بیولر که می خواهد برای یک روز از مدرسه دربرود و آنجور رفتار کند که دلش می خواهد و بجاهایی رود که دوست دارد، پدر و مادری هستند که آنقدر در تار و پود زندگی و مسابقه نان درآوردن گرفتار آمده اند که پسر خود را هم در یک قدمی خود و در محیطی ناآشنا ببینند نمیشناسند.
ناظم مدرسه فریس بیولر آدم فضول و بدون ملاحظه ایست که در حاشیه امنیتی که جامعه به او داده حتی بخود اجازه می دهد از راه دریچه سگ رو وارد خانه شاگردی شود که مچ گیری کند و آنچنان بلایی بروزگارش میاید که دیگر از اين هوسها بسرش نزند.
پدر دوست فریس بیولر آنچنان شیفته اتومبیل « فراری» خود هست که یادش رفته پسرش کیست و در این بافت جان هیوز کمدی هشیارانه ای میسازد که فریس بیولر را بعنوان قهرمانی معرفی می کند که همیشه حق با اوست.
جان هیوز آنگاه قدم به حیطه ای متهورانه می گذارد که اینبار بگوید «حق همیشه بجانب بچه کوچک خانه است». در کمدی کلاسیکی چون Home alone یا تنها در خانه مانده که او سناریوش را نوشت، باز حکایت گیج و منگی والدین تا آنجا رفته که سوار هواپیما شده و نیمه راه شیکاگو تا اروپا هستند،و تا آن وقت متوجه نمیشوند که بچه کوچک ۵ ساله شان در خانه جامانده. آنوقت این بچه ۵ ساله زیرک بجای اشک و ناله و توی سرخود زدن نه فقط باید تنها زندگی کند که باید از حریم خانه خود در برابر دو دزد ابله و سمج دفاع کند و در این راه آنچنان با زیرکی از فکر خود مایه میگیرد که روزگار را برای دو دزد ابله سیاه می کند.
جان هیوز متوجه شده بود شاید پیشتر از بسیاری دیگر که نبض رونق سینمای آمریکا و دنیا در دست بچه هاست و فیلم های موفق او در این زمینه در قالب کمدی بدیع او هم در جهت رضایت خاطر بچه ها و هم بازگویی واقعیتی در قالب کمدی ناب بود.
او در فیلم plane, train and automobile از نزدیک دو آدم مثلاً عاقل و بالغ را هم با هنرنمایی استیو مارتین و جان کندی به ما نشان داد که حکایت پر از خنده ای از بزرگترهای جامعه دهه ۹۰ بود که هیکلشان بزرگ اما در هنر سلوک و کنارآمدن با هم از بچه های هشیار این زمان بسیار عقب تر بودند.
این زوج ناهماهنگ که تنها نقطه مشترک آنها این است که هر دو باید در شب "روز شکرگزاری" خود را به شیکاگو برسانند اما بعد از همه بزن و بکوب ها، مثل دو تا بچه عاقل درمیابند که رشته ای آنها را بهم متصل می کند استوارتر از همه تفاوت های ظاهری.
جان هیوز که دیروز درگذشت و من براستی برای ندیدن آثار بیشتری از او دلم تنگ میشود، نه با کسی مصاحبه میکرد و نه با زندگی پرزرق و برق هالیوود هم خوانی داشت. او در مزرعه زندگی میکرد و با زندگی درمیان مردم عادی، همچون مردم عادی، نبض جامعه را در دست داشت و از برج عاج هالیوود نسخه های بی محتوی برای جامعه نمی نوشت.
اما کارهایش در دهه ۱۹۸۰ و ۹۰ راهگشای سینما به سرزمین هایی بوده که خیل عظیمی از فیلمسازان را همیشه به تعقیب او واداشته، هرچند هیچ کدام در این تعقیب باو نرسیدند.
او هجدهم فوریه ۱۹۵٠ متولد شد و ششم اوت ۲٠٠۹ درگذشت.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

توی این وضعیت مملکت حالا جان هیوز عزیز شده ؟؟؟؟

اقای بهارلو بعضی وقتها شما خارج نشینها یه کارایی میکنید که مغز آدم سوت می کشه

من به همتون مشکوکم
دوست دارم جوابی از شما بخونم