۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

اگر خانم ها کار قضاوت را زودتر شروع کرده بودند – روز یکصد و شصت و سوم

خانم سونیا سوتومایور یکصد و یازدهمین قاضی آمریکاست که به عنوان یکی از نه عضو دائمی دیوان عالی دادگستری آمریکا، حرف نهائی را در تفسیر قانون اساسی آمریکا و همخوانی روح این قانون با آنچه در این سرزمین متحول میگذرد خواهد زد.
اما حرف من این است که چگونه از میان یکصد و یازده قاضی که به دیوان عالی راه یافتند، تنها سه نفر آنها زن بوده اند؟ و این قدم بزرگ راه یافتن خانمها به دیوان عالی، چرا باید بیشتر از دو قرن به درازا میکشيده، یعنی تا سال ۱۹۸۱ که پرزیدنت رونالد ریگان قاضی ساندرا اوکانر را برمی گزیند؟ و از آن زمان به بعد نیز تا پیش از خانم سوتومایور تنها یک زن یعنی خانم روت بادرگینسبرگ در سال ۱۹۹۳ به وسیله پرزیدنت بیل کلینتون برای عضویت در دیوان عالی برگزیده می شود.
بنا بر این در سرزمینی که مدعیست فرصت های برابر برای همگان موجود است در برابر یکصد و هشت قاضی مرد، تنها سه قاضی زن جواز ورود به بالاترین مکان قوه قضائیه را یافته اند. آیا به راستی این عدم تناسب ۱۰۸ قاضی مرد در برابر سه قاضی زن، نشانه این فرصت های برابر است؟ کلاهتان را که قاضی کنید ملاحظه خواهید کرد که در این قضیه بخشی از کار می لنگد. یعنی جامعه، حتی جامعه ای مثل آمریکا نیز که ادعا می کند زن و مرد در آن از فرصت های برابر برخوردارند، در این مورد کم آورده است. این را نمی شود به گردن روسای جمهوری انداخت که در طول این دویست و سی و سه سال اعضای دیوان عالی را برگزیده اند، این را باید بر عکس به گردن جامعه ای انداخت که مستعد پذیرش این نابرابری بوده است. ملاحظه کنید هنوز در ته ذهن بسیار آقایان، حتی در این اجتماعات آزاد این باور نهادینه شده که مثلاً خانم ها برای پست قضاوت، زیاد مناسب نیستند، چون رقت قلب بیشتری دارند.
من هم می گویم درست است. راست می گوئید چون تصور کنید اگر در طول تاریخ همه ملت ها این پست تقریباً انحصاری قضاوت که در اختیار مردان بوده، اگر از انحصار مردان خارج شده بود چه بدبختی هائی که ممکن بود پیش آید. حساب کنید چند تا یا چند هزار و چند میلیون سر کمتر بالای دار می رفت، چند تا گردن یا چند هزار و چند میلیون گردن کمتر زده می شد، چند میلیون دست کمتر قطع می شد، چند میلیون چشم کمتر از حدقه خارج می شد، چند میلیون انسان کمتر آزار و شکنجه می شدند و چند تا آسیاب کمتر از خون آدمها به راه می افتاد؟ چند میلیون زبان کمتر قطع می شد؟
این خانم ها اگر با رقت قلب و رئوفتشان بر جایگاه قضاوت نشسته بودند کی می گذاشتند انسان این چنین از حاکم بهراسد؟ کی می گذاشتند انسان این چنین از انسان آزار ببیند و کی می گذاشتند روش کور شو، دور شو در جوامع بشری نهادینه شود. تکلیف آن همه دادگاه های تفتیش عقاید چه می شد؟ آیا این خانم ها می گذاشتند سنگ روی سنگ بند شود؟
درست است، از انحصار خارج کردن پست قضاوت و اجازه ورود به خانم ها دادن در این گونه مشاغل، احیاناً مانع از آن می شد تا در طول تاریخ گالیله ها زنجیر در پا به دور خرمن آتش گردانده شوند و از ترس سوزانده شدن اعتراف کنند که زمین مسطح است و خورشید از این طرف به آن طرف سرک می کشد.
اگر خانم ها در این پست انحصاری مردان نقشی داشتند، شاید ننگ برده داری بسیار بسیار سال ها زودتر از این سرزمین رخت بر می بست. که شاید رقت قلب و رئوفت آنها سال های سال زودتر به حکومت مرد سالاری در اجتماعات پایان می داد، که شاید رئوفت قلب اینان در پست قضاوت باعث می شد تا کسی به خاطر رنگ پوست و مذهب و قومیت، به زیر تیغ تبعیض کشیده نشود، که زن ها و کودکان کمتر مورد تجاوز و آزار قرار گیرند.
خوب اینها هزینه برداشته و هزینه برمیدارد و خودتان حساب کنید که با این انحصاری کردن پست قضاوت توسط آقایان برای آقایان چگونه انسان توانسته به نام قانون «هر کار می خواهد سر ضعیف تر درآورد»
و اگر خانم ها زودتر وارد معرکه می شدند، خودت حساب کن چه می شد؟

هیچ نظری موجود نیست: