۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

قلم بدست - روز اول


پنجشنبه آينده که بيايد، يعنی روز شکرگزاری در آمريکا، سابقه حضور و خدمت من در صدای آمريکا، و در جوار شما اگر نه در حضورتان، به بيست و نه سال خواهد رسيد.
حالا اگر مثل ليوان نيمه آب به اين داستان نگاه کنم، از يکسو نشانه آن است که سابقه خدمت من به بلند مدت رسيده و اگر به عنوان ليوان نيمه خالی نگاهش کنی، معنايش آن است که بنده هم روزگاری دراز را پشت سر گذاشته ام و کوله بار سالهای دراز را دارم با خود حمل می کنم.
اما من نه قضيه را به عنوان ليوان نيمه پر و نه ليوان نيمه خالی می بينم. برای من اين حکايت، حکايت ادامه زندگی است، و مداومت و پيوستگی آن در روالی که انگار نه اختياری و شايد جبريست.
چرا که زندگی کاری من، از روزنامه نويسی گرفته تا فيلمسازی و بالاخره راديو و بعد هم تلويزيون، انگار پيوسته با «تو» پيوند يافته که چهره ای داری از مجموعه ميليون ها چهره و حضوری داری که همه جاست، از دورترين نقطه دور اين عالم تا نزديک ترين و بی فاصله ترين نقطه با من. در قلب من.
بر همين منوال در اين ستون هر روزه و اين بار در اين دنيای مجازی CYBERSPACE از من خواهی شنيد و من هم از «تو». اسم اين صفحه را هم می گذاريم قلم بدست، اما اگر اسم بهتری به نظر تو رسيد، آن هم قابل تغيير است. اصل قضيه پيوستگی و ارتباط من و «تو» هست؛ من که از آن گريزی ندارم، «تو» را نمی دانم.

۱ نظر:

Peyman Molavi گفت...

می دانی؟
سخت است جدائی از کسی که اورا ابتدا نمی دیدی و با رادیوی پدر صدایش را شناختی. با او به جهانی فراتر از ایران رفتی خندیدی گریه کردی و ....
داستان سوگ نخواهم گفت اما تو احمد رضا بهار لوی عزیز هیچگاه از یاد و خاطره ام نخواهی رفت به مانند تمامی انسانهائی که دوستشان دارم.
چیروز باش
سر بلند باش
موفق باش
قلمت را
فکرت را
ارج می نهم و پاس میدارم
همه را گفتم
اما نگفتم از وقتی که نیستی برنامه ات طراوت و شادابی و صداقت ندارد