۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

روزانه نگاری ديگر از خط پايان گذشت – روز شانزدهم


اگر تعريف ساده و بدون زر و زيور ژورناليست اين باشد که ژورناليست کسی است که رخدادهای دوران خود را به زبانی قابل فهم به آگاهی مردم خود می رساند و چهره هر روز جامعه را در تاريخ نگاری روزانه خود تصوير می کند، ارحام صدر را بايد اول ژورناليست و «روزانه نگار»* خواند تا آکتور و هنرپيشه.

ارحام صدر که کسی لازم نبود اسم کوچکش (رضا) را بنامد يا بداند، در هر شب بر صحنه تئاتر که در روزگار پيش، حالت و موقعيت تلويزيون امروز را داشت، در حقيقت برای مخاطب خود، مردم، «روزانه نويسی» می کرد و بديهه سرايی او، گزارش هر شب او را متفاوت می کرد، اما زبانی را که او به کار می گرفت، «زبان خنده» بود.

چرا که راهی بهتر از خنده و طنز برای «فهماندن» و «شير فهم کردن» و « کم خطرتر شير فهم کردن» نمی توانست بيابد.
نه اينکه اين قضيه اختياری و انتخابی باشد که هر کسی بتواند از عهده اش برآيد بر عکس، اين از آنگونه «نبوغ » است که گاه نسلها بايد برای ديدن چيزی شبيه به آن در انتظار نشست.

در روزانه نگاری* خود بر صحنه ای که شش دانگ آن را هميشه در تصرف داشت (صحنه تئاتر)، ارحام صدر مخاطب خود را از همان آغاز خلع سلاح می کرد، يعنی اول به خود می خنديد بعد می رسيد به او. و در ميان اين خنده ها، يا روزها و ساعتهای بعد، تازه اين مخاطب به يادش می آمد که کيست؟ در کجا ايستاده؟ چه می کشد؟ از کی می کشد؟ و يا چه می کند؟ و در مورد کی می کند؟

فرق نمی کرد مخاطب و تماشاچی کی باشد. از خواص باشد يا عوام، با سواد باشد يا بی سواد، صاحب زور باشد يا درمانده و بی زور. همچنان که فرق نمی کرد چه دورانی باشد، دوران شاه باشد يا دوران شيخ.

او زبانی را يافته بود مشترک ميان ظالم و مظلوم، دارا و ندار، کتاب خوانده و کتاب نخوانده. زبان خنده، که بازگو کننده درد و هم درمان درد بود.

ارحام صدر، استاد ارحام صدر، مردی که همه ما، همه ما به او خنده ای بدهکاريم نيز، از خط پايان گذشت و رفت.

*يک توضيح که فکر ميکردم لازم نباشد اما.....بود.
واژه جورناليست انگليسی که رايج آن در فارسی ژورناليست فرانسوی است، بعنوان روزنامه نگار و روزنامه نويس در فارسی ترجمه شده که به اقتضای شرايط روز در ايام گذشته بوده است. کار ژورناليستی محدود ميشده به نگارش در روزنامه چاپی. اما، هر چه پيشتر رفته ايم اين کلمه "روزنامه نگار" برای توصيف جماعتی که امروزه ممکن است گذرشان هم به ساختمان يک روزنامه نيفتاده باشد، اما در رسانه های بزرگ و کوچک تلويزيونی و راديوئی کار ژورناليستی را انجام ميدهند، واژه ای نامعقول جلوه ميکند. بنابراين برای برگرداندن نزديکتر واژه جورناليست (ژورناليست) به فارسی شايد معقول تر، استفاده از واژه "روزانه نگار" باشد که ميتواند هر خبرنگار و جورناليست راديوئی، تلويزيونی و يا اينترنتی را در بر بگيرد و در اين حال "روزنامه نويس" را هم شامل شود.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

روحش شاد و يادش گرامي باد.

Ahmad R Baharloo گفت...

جناب آقای بهارلو از خواندن نثر شیوا و پرمغزتان لذت بردم . از همان ابندای آشنایی ام با برنامه های تلویزونی شما در صدای آمریکا، از نوع سخن گفتنان لذت برده ام. یادم می آید در همان روزهای اول آشنایی با برنامه هایتان با ذوق و شوفی فراوان به کنکاش در مجلات جوانان پیش از انقلاب پرداختم تا بیشتر و بیشتر در مورد شما بدانم . ضمن اینکه امیدوارم فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به پیشنهادتان برای بکارگیری واژه روزانه نگار بجای روزنامه نگار در ترجمه لغت فرنگی ژورنالیست ، توجه نماید. ارادتمند ، شاهین ، فرانسه