۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

پاسخ چراهای امروز در داستانی از فردای دور – روز پانزدهم


من تو را نمی دانم، اما خود زياد به کتابهای غير داستانی يا non-fiction اعتقاد ندارم. گرفتاری بسياری از اين کتابها اينست که بيانشان صريح و روشن و روان نيست. بسيارشان گرفتار خودسانسوری بخاطر هزار و يک عامل مختلف هستند. مطالب بسيار کشدار و برای صفحه پر کردن نوشته می شود. در بسياری موارد به مسائل ساده لوحانه و بصورت کليشه ای نگاه می شود، که اين کليشه هاو قراردادها، با معيارهای هر روز متغيير زندگی عصر ما سازگار نيست و مهمتر از همه پا در زنجير قالب non-fiction و غير داستانی، بخش تخيل که لازمه نگرش به هر پديده و مسئله و سئواليست، از اين نوشته ها سلب می شود.

اجازه بديد رجوعتان بدهم به کتابی داستانی، تخيلی، علمی، سياسی، اقتصادی و مذهبی، بنام Dune ، اولين کتاب از تريلوژی Dune نوشته فرانک هربرت که در سال ۱۹۶۵ نوشته شد و تا اين زمان پرفروشترين اثر علمی- تخيلی تاريخ محسوب می شود.

حکايت Dune که تا سال ۱۹۸۶ و مرگ فرانک هربرت با داستانهای:

Dune Messiah
Children of Dune
God Emperor of Dune
Heretics of Dune
Chapterhouse: Dune
تکميل شد.

Dune حکايتيست که در آينده ای ميليونها سال دورتر از امروز در زمانی رخ ميدهد که امپراطوری بين سياره ای بر سراسر کهکشان حکم ميراند. اما، همه اين سيارات و فئودالهای حاکم بر آن، برای سفرهای بين سياره ای نيازمند به ماده ای هستند بنام Melange و اين ماده تنها در سياره Arrakis، سياره ای خشک و بی آب و شنزار که کمتر کسی توان زيستن در آن را دارد، بوجود ميآيد.

در جهنمی بنام آراکيس که يک قطره آب در آن وجود ندارد، و همين دليل بوجود آمدن Melange در آنجاست، بوميانی بنام Freemen در دل صخره ها زندگی می کنند و در جدالی نابرابر با معدنچيانی که گرانبهاترين ماده عالم آنها را با خود ميبرند، در جنگ و ستيز هستند.

بر چنين بستر داستانی که حکايتيست ظاهرأ مربوط به ميليونها سال آينده و کسی هم مدعی آدم نميشود، فرانک هربرت تصويری بی مانند از واقعيتهای سياسی، اقتصادی و مذهبی حاکم بر جوامع را نشان می دهد که بايد هر سياست دان و اقتصاددان و مذهب شناس و مذهب پرست بخودش زحمت دهد و آنرا ببيند.

Dune جنگ بر سر دستيابی به نفت و انرژی امروز را در قالب جدال بر سر Melange که بدون ان سفر ميان سيارات ناممکن است نشان می دهد و مهمتر از همه مذهب که در ميانه اين جنگ سر برون ميکشد. که اين حکايت کتاب دوم سريال Dune، يعنی "مسيحای دون" است و پاسخگوی بسياری از چراهای روزگار ما.

۱ نظر:

bahram&afsane گفت...

شايد نظرم كمي ساده لوحانه باشد ولي با كمي دقت در داستاني كه ذهن ما را به ميليون ها سال آيندهميبرد باز هم رد پاي ذهنيت سنتي ما آدمها را ميبينيد باز همان همان دعواي بحران بر سر انرژي و دعواي قدرتي كه پاياني بر آن نميتوان متصور بود نميدانم در كجا خواهيم آموخت تااين تسلسل جبري را از خود دور سازيم به اميد آن روز حتي اگر در هزاره هاي ميليوني آينده باشد