۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

.... و مسئوليت آمريکائی بودن – روز سی و هفتم

از جمله تصورات و برداشتهای از دوری که در مورد آمريکا و آمريکائيان ميشد و ميشود، تصور "سادگی" آمريکائيهاست، که آمريکائيها مردمانی ساده هستند و زودباور. من اشکالی در سادگی و زودباوری نمی بينم، اگر اين سادگی و زودباوری نتيجه اش سهل انگاری نباشد.
اطمينان کردن من به تو و تو به من زمانی مشکل پيدا می کند، که بهانه ای شود برای سهل انگاری من و تو در مورد آنچه سرنوشتمان به آن پيوسته است.
حالا اجازه بده يک نگاه کوتاه و سريع کنيم به همين انتخابات رياست جمهوری مردم "ساده" آمريکا.
گزينش باراک اوباما به بالاترين مقام در اين سرزمين، بر خلاف تبليغاتی که بخورد مردم دنيا می دهند، ناچار ساختن مردم ميان گزينش اوباما و مک کين نبود. انتخابات روز چهارم نوامبر 2008 مرحله نهائی ماراتونی بود که تنها 21 ماه از آغاز رسمی آن ميگذشت و آغاز غير رسمی حتی از آن نيز فراتر ميرود و به موقعی ميرسد که هر آنکس که برای رسيدن به رياست جمهوری آمريکا برای خود شانسی تصور می کرد، خود را رسمی و غير رسمی وارد مسابقه کرده بود، که البته منحصر به کانديداهای متعدد دو حزب عمده جمهوريخواه و دموکرات هم نبود.
نمی خواهم برايتان آمار و ارقام را نقل کنم که خودتان در روزگار امروز با يک گوگل کردن ساده از عهده اش برميآئيد، اما حرفم آنست که اين آمريکائی "ساده" حداقل دو سال يک يک اين تعداد کثير کانديدا را زير ذره بين گذاشت و به نظاره رفتارشان، خلق و خوی شان، واکنش هايشان و صد البته پيشينه شان پرداخت و عجله ای هم بخرج نداد.
همين عجله نداشتن و همين سادگی را بهانه کردن که خانم، آقا، بهتر توضيح بده، واضح تر بگو، متوجه نشدم، متوجه نيستم چه ميگوئی و چه ميخواهی، باعث شد که اين مردم دست آخر بگويند که بله اين من بودم که تصميم را بعد از ماهها گرفتم و امروز هم خوب يا بدش بگردن خودم است و شانه از اين مسئوليت بزرگی که با اين گزينش بر گردن گرفتم، نمی توانم خالی کنم.
آيا مردم آمريکا بنابراين هميشه بهترين را برگزيده اند؟ مسلمأ خير و خود نيز هرگز چنين ادعا نکرده اند، اما گناهش را به گردن اين و آن و فلان و فلانی ها نيانداخته اند. هرگاه انتخابی مطلوب نکرده اند، چوبش را خورده اند و بار ديگر در پی جبران آن کوشيده اند.
اما آيا همه ديگر ملت ها که خود را نيز "ساده" نمی دانند "مسئوليت" کرده خود را ميپذيرند؟
برای بسياری از ملت ها، هميشه فلان و فلانی ها مقصرند، و نه اينکه فلان و فلانی ها تقصيری نداشته باشند، اما فلان و فلانی ها همه جا قاعدتأ بايد باشند، فقط در بعضی جاها دستشان را می خوانند و در جاهای دگر گولشان را می خورند.
و "مسئوليت" من و تو، چه دست طرف را خوانده باشيم و چه گولش را خورده باشيم، سر جای خود و بر دوش من و تو باقی ميماند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بهارلو جان خوبی یا نه؟ می گم نگفتی این وسط نقش اوباما چی بود. احتمالن این خلبانه هم به عشق انتظار سه شنبه دیگه اینجوری عمل کرده. کسی چه می دونه.