۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

قهرمانانی که شمارشان از شمارش گذشت - روز سی و هشتم


و درست در ميانه روزی که همگان اميد يافتن "قهرمان" را در پيرامون خويش از کف داده و برای يافتن "قهرمان" متوسل شده اند به قصه های خيالی و فانتزی، و يا "قهرمان" را در گذشته ها، در يادها و در حکايات و افسانه های تاريخی می جويند. حادثه ای خوش پايان در ساعت سه و سی و يک دقيقه بعد از ظهر ديروز در آسمان شهر نيويورک چهره قهرمان و قهرمانانی را آشکار می کند که شمارشان از شمارش خارج است.
کاپيتان چلسی سولنبرگر، خلبان پرواز هواپيمای ايرباس مسافربری شماره 1549 آمريکن ايرويز، دقايقی پس از شروع پرواز، هر دو موتور هواپيمای خود را با يکصد و پنجاه و پنج مسافر و خدمه از کار افتاده می يابد، آنهم بر فراز منطقه مملو از جمعيت منهتن نيويورک.
تصميم اول او دور کردن هواپيما از فراز منطقه مسکونی و از ابعاد فاجعه احتمالی کاستن است. تصميم بعدی و آنی او که همه کارشناسان هواپيمائی آنرا تنها و بهترين تصميم ممکن خواندند، فرود آوردن اين هواپيمای هشتاد تنی در ميان ابهای يخزده رودخانه هودسون است.
و بعد مهارت کم مانند اين خلبان 57 ساله که فقط يکبار فرصت دارد تا هواپيما را با سرعتی بالاتر از يکصد و پنجاه مايل در ساعت، در رودخانه هودسن در حاشيه نيويورک فرود آورد. و کاپيتان سولنبرگر انچنان ماهرانه از عهده ان برميآيد که انگار دارد سناريوی فيلمی را دنبال می کند.
قهرمانان بعدی خدمه هواپيما که بايد از فاجعه بعدی جلوگيری کنند. يعنی فراهم اوردن فرصتی برای نجات مسافران که در ميانشان از کودک نوزاد تا معلولی روی صندلی چرخدار نيز هست، پيش از انکه آب يخزده رودخانه هواپيما و مسافران را با هم در کام خود کشد.
و اينان هدايت قهرمانان بعدی را عهده دار ميشوند، مسافرانی که بجای شيون و ضجه و يکديگر را لگد کردن، از روی سر هم پريدن، آرام، تنها خط باريک نجات را با ياری يکديگر و نه با رقابت با هم دنبال می کنند تا خود را و همراهان خود را تا آخرين نفر بروی بالهای هواپيما که آخرين سنگر است برسانند و در انتظار قهرمانان بعدی بمانند.
قهرمانان بعدی کار شمارش ما را ناممکن ميسازند، افراد گارد ساحلی که هنوز لحظه ای نگذشته دست بکار شده اند، قايق های شخصی و مسافربری که خودشان را به هواپيمای در حال فرو رفتن در آب رسانده اند، غواصانی که بی هراس خود را از هليکوپتر بداخل آبهای يخزده انداخته اند و هر گوشه و کنار و زير وروی هواپيما را جستجو می کنند که کسی باقی نمانده باشد. و بسياری ديگر که با هر ساعتی که ميگذرد و با اطلاعات تازه ای که ميرسد، در ميابيم اين "ارکستر هماهنگ انسانی" چه کردند و چگونه همه چيز را آنگونه کردند که بايد، تا اين حادثه را بدون هيچ تلفات و ضايعه ای بسامان برسانند.
دوست گرامی من، قهرمان را لازم نيست در حکايات تاريخی جستجو کنی. قهرمانی را اول بايد دريابی چيست و بعد قهرمان را پيرامون خود جستجويش کنی و چرا در خود نه؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آری با تو موافقم من هستم دوست جدیدت ناصر که در کابل کار میکند چلسی قهرمان بود و مسافران که صلوات نفرستادند و عربده نکشیدند یا ابوالفرز
ماموران نجات هم زحمت فراوان کشیدند
نفس همه انان گرم باد
ولی چرا این اتفاق اگر در ایران یا در مکه یا در کراچی یا داکا می افتاد همه یا بیشتر مسافران میمردند
ما که میدانیم چرا
چرا اگر در اروپا یک سینما آتش بلگیرد و پلیس و اتش نشانان از رهگذرها بخواهند معبرها را باز نگه دارند همه بی درنگ دهها متر دور میشوند
لیکن اگر همین آتش در یک شهر شرق اسلامی باشد هر چه پلیس فریاد زند محل را ترک کنید کسی حاضر نیست انتظارش برای دیدن جنازه ها یا زخمی ها را ترک کند
جواب این سوال سخت نیست و من گمان میکنم دقیقآ جواب من و تو یکی است و به خوبی فهمیده ایم چرا و چگونه!
با این حال مسئله این است احمد جان که به چه زبانی میتوان به اینها فهمانید که گیر کار کجاست و اینطور نیست که پسران ایرانی از همه دنیا خوش تیپ ترند و دختران ما از همه خوشکلتر و مردممان از همه مهمان نواز ترند ولی چراغ قرمز را حاضر نیستند تحمل کنند

ای بسا درد عیان هست و مجال آه نیست
ناصر