۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

سرنوشت من و تو در سالهايی که خواهد آمد – روز بيست و دوم

تو، محمد می نويسی، می دانم سوالی که می پرسم خيلی سخته، ولی با توجه به تجربه شما و گفتگو کردن با کارشناسان بسيار، آينده ايران و ايرانی را چگونه می بينی؟ اگر من جای تو باشم، اين سوال را در قالب کل جامعه دنيا قرار می دهم و می پرسم، آينده ما، من و تو در سالهای هرگز تجربه نشده آينده چگونه خواهد بود.
اگر اين سوال را دز سالهای پايانی دهد ۱۹۶۰ و سالهای آغازين دهه ۱۹۷۰ از خود می پرسيدی، نگاه ها به سوی آينده آنچنان خوش بينانه بود که می توانستی آن را يکجا با کلام جان لنون و سرآمد همه آنها، Imagine، تصوير کنی و آن را در فاصله يک گام با خود ببينی، که دنيايی را برايت تجسم می بخشيد که رنگ و نژاد و دين و مرزهای بر آنها ترسيم شده برايت آنچنان معنای منفی خود را از دست می داد که هيچ جنگ و نسل کشی وقلع و قمع انسان به دست انسان را در سالهايی که قرار بود بيايند، تصور نمی کردی.
نگاه ها به خود آنچنان خوش بينانه بود که همه مشکلات جهان را حل شده تصور می کردی و در فکر بودی که با جهان ماورای زمين، و با موجودات هوشمندی در کهکشان های دور قرار است چگونه برخورد کنی. فيلم ها و سريالهای تلويزيونی آن زمان که سالهای پس از فتح کره ماه بود، همه نشانه تلاش انسان برای آگاهی از دنيای برون بود، با تصور آنکه مشکل دنيای درون را حل کرده است.
اما موج ايده آليسم دهه ۶۰ و ۷۰ انگار روی شنهای ساحل واقعيتها، قوت از کف داد و در سالهای ۸۰ و ۹۰ تا امروز به صورت حرکتهای رو به عقب، همه کاخهای خيال مردم آزادمنش را به ويرانه تبديل کرد.
موج تعصبهای مذهبی و قومی، جای موجهای بشردوستانه و صلح طلبانه را گرفت و شيپور گوشخراش جنگ ها، صدای جان لنون ها را اگر نه خاموش، که غير قابل شنيدن ساخت.
اما، اما اين موج نيز در آخرين سال دهه نخست قرن بيست و يکم به لطف آگاه شدن و چشم و گوش باز شدن مردم و همينطور طبيعت خلاف حرکت تکاملی خود، قوت از دست می دهد و در اين کاستن از قوت حرکتهای رو به عقب، من و تو، سهمی عمده ايفا کرده ايم و مسئوليتی عمده در پيش داريم. مسئوليت آگاه شدن و آگاه ساختن. آنچنان که کسی نتواند با حيله های کهنه و هزار بار استفاده شده، به جان هم بياندازدمان که احيانا، جنسيتمان، رنگ پوستمان، يا اعتقاد و دين مان با هم فرق دارد يا مال اين طرف خطيم يا آن طرف خط.
اگر تکليف همين خطوط پوسيده جدايی بخش را حل کنيم، در سالهائی که می آيد، من می مانم و تو و جهان هستی گسترده ای که با جبر به پيش خواهدمان راند.سرنوشت من و تو در نزاع های حقير خانگی خلاصه نشده است.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ای کاش اینطور بود. ولی شواهد و قرائن اینرا نشان نمی دهد. مثلاً آیا در مسائلی مثل اختلافات اسرائیل و فلسطینیها در حال حاضر با 60 سال قبل روند مثبتی را شاهد هستید؟

ناشناس گفت...

با عشق و ارادت
درود جناب بهارلو
بلی تعصب و تحریف ها و خرافات در قرنی که می توانی به وسیله ی وسایل جمعی و ارتباطات مدرن پا به کره های ناشناخته نهاد و دست به کنکاش زد امری ست نه تنها فاجعه بار بلکه وحشت ناک و خوف انگیز است .
دوران انهلال مدرنیته و حکومت منتقد پست مدرن بر جهان را شما تصور کنید . جریانی که چیستی امر بدوی رسالت های متافیزیکی را به چالش می کشد نه به معنای رد یا تایید ؛ بلکه به معنای ارائه ی تعریف صحیح و شناخته شده از بودن،هستی و جهانشمول بودن آزادی به طور کل در ابنیای بشر .
در کشور ما ایران به این جریان فعال میگویند تعرض ، انقلاب ، خیانت ، و در نهایت منجر به جلوگیری از حرکت روشنفکرانه ی تفکر مردمی می شود .
جناب بهارلو
دختری که در سواحل آهن و پولاد می دوید فریاد کشید ، آی خدا ! چرا آسمان تهران را از یاد برده ای .
با عشق و ارادتی دیگر
مانی
اکراین

Ahmad R Baharloo گفت...

با درود بر شما جناب اقای بهارلو

بنده سن و سال کمی دارم ولی اشنائی من با شما از روز اولی که صدای امریکا در پخش شد و اولین کسی مه با شما تماس گرفت من بودم وووو

ولی حرفهای زیادی با شما دارم که در فرصت دوباره باشما در میان می گذارم

دوستدار شما مهدی

ناشناس گفت...

با سلام و احترام

وقتی جواب سوالم را در ستون قلم بدست خواندم بسیار خوشحال شدم. بازهم دوستتان دارم. مطمئنم با انرژیهای مثبت من و شما روزی که خیلی هم دور نیست انسانها این تارهای ضخیمی را که دور خرد خود تنیده اند پاره خواهند کرد و آرزوهای جان لنون برای صلح تحقق می یابد.