۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

اوباما بودن و اوباما ماندن در مواجهه با جنگ و صلح در خاور میانه – روز چهل و سوم

اگر بپذیریم که در نگاشتن سرنوشت بشر و راهی که پیموده و راهی که در پیش دارد حساب و کتابیست و انسان دیمی بر صحنه هستی نیامده که دیمی هم برود، باید حضور باراک اوباما را در بالاترین مقام این سرزمین و در حقیقت و بصورتی واقع بینانه بالاترین مقام در دنیا، آنهم در این زمان، نشانه ای از همین حساب و کتاب بدانیم که سرنوشت قوم بشر به آن گره خورده است.
قضیه فقط این نیست که اوباما رییس جمهور آمریکاست. قضیه اینست که مردی که امروز هشتمین روز کار خود را به عنوان رییس جمهور آمریکا شروع کرد، دارای آنچنان پیشینه، و آنچنان منش و رفتاریست که وقتی حرف میزند، همه گوش میکنند. منظورم اطاعت نیست، منظور گوش کردن است. که این مرد که در همین کوتاه مدت مقبولیتی بالاتر از ۷۰ درصد در میان آمریکاییان و شاید بیشتر در میان مردمان سرزمین های دیگر پیدا کرده، چگونه همچنان " اوباما " مانده است. چگونه حرفش را همچنان آشکار و نه در لفافه میزند، چگونه همچنان گوش فرا میدهد و چگونه میپذیرد که هیچکس و هیچ کشوری "کامل" نبوده و خطاهایی مرتکب شده است، اما این خطاها نمی تواند، تصویر بزرگتر و امیدبخش تر آینده را مخدوش کند.
اوباما در مصاحبه با تلویزیون " العربیه" می پذیرد که "معمولا ایالات متحده در گذشته در مورد مسایل موجود نظر خود را دیکته میکرده، بدون آنکه همه اطلاعات لازم را در اختیار داشته باشد" اما این بار، او میگوید "بیایید گوش کنیم".
اوباما به ماموریت جرج میچل در خاورمیانه اشاره میکند که هدفش گفتگو با همه طرفهای قضیه است و ارایه تصویری روشن از همه زوایای قضیه به اوباماست تا پس از آن آمریکا روش و سیاست خود را شکل ببخشد. اوباما اما از نقطه ضعف سخن نمی گوید، او حقیقتی را یادآوری میکند به همه جماعت شعار بده و تبلیغات چی و شعار شنو که آمریکا یک کشور استعماری و کلنی ساز نبوده و این را کارنامه کشور نشان میدهد و عمل این کشور و تاریخ این کشور.
اوباما همچنین نیک میداند که مردمان بقولی کشورهای جهان سوم، ممکنست رفاه کشورهای صنعتی را نداشته باشند، اما غرورشان و حساسیت هایشان شاید بیش از آنان باشد و در همین مصاحبه اوباما تاکید بر این میکند که شیوه سخن گفتن با مردمان این سرزمین ها، و نگه کردن به آنها نباید از بالا به پایین بلکه باید با احترام باشد، احترامی که گاهی بعضی که از کشورهای صاحب ثروت یادشان میرود در مورد آنان رعایت کنند و یا بنظرشان مهم نمیاید که فکرش را هم بکنند.
اوباما روشی را که در مورد سیاست داخلی و مواجهه با سیاست مداران داخلی و رقبای حزبی بکار برده، در مورد سیاست خارجی نیز در این مصاحبه آشکار میکند، یعنی دراز کردن دست خود برای فشردن دستی که از حالت مشت و گره خورده، باز شده باشد، حتی اگر این دست کشوری باشد که رهبرانش از اول اصرار در مشت های گره خورده و مسابقه مشت زنی داشته اند.
و اوباما باز هم نشان میدهد که هراسی از رویا ندارد، حتی اگر این رویا، هدف دست نیافتنی قلمداد شده صلح اسراییل و فلسطینی ها باشد.
و این برای آدمی که خود تجلی رویایی است که مارتین لوترکینگ از آن سخن میگفت، امری نا معمول نیست، که ادامه " اوباما " بودن و " اوباما " ماندن است.

هیچ نظری موجود نیست: